رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز

داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان های کوتاه بسیار زیبا و اموزنده و همینطور عاشقانه جدید خدمت شما عزیزان مباشید این داستان ها اختصاصی سایت رمانکده میباشد و تمامی این داستان ها با کاور های اختصاصی هر داستان طراحی و نوشته شده و داخل سایت قرار میگیرند.شما نیز چنانچه که داستان کوتاه دارید و میخواهید داخل سایت قرار دهید حتما با مادر ارتباط باشید . در ضمن این داستان ها از بهترین نویسنده های انجمن میباشند و حتی بعضی از این داستان در کتب و مجلات مطرح کشور به چاپ رسیده اند. سایت رمانکده در خدمت شما عزیزان هست تا لحظات خوشی را در این سایت سپری  فرمائید

داستان کوتاه عشق از پشت ویترین قشنگه

داستان کوتاه عشق از پشت ویترین قشنگه نوشته فریبا عرب #عشق_از_پشت_ویترین_قشنگه #نویسنده_فریبا_عرب تیشرت آبی رنگ را از روی پارکت ها برداشت و زیر لب غری زد. این مرد درست بشو نبود! این همه شلخته بودن مردش باعث کلافی اش می شد! هزار بار گفته بود هر چیز را سرجای خودش بگذارد اما کو گوش شنوا... به سمت سبد رخت چرک ها پیش رفت. همین که قصد انداختن تیشرت درون سبد کرد، گویا کسی سطلی از آب جوش بر وجودش پاشید! بند بند وجودش سوخت! قلبش میرفت تا از تپیدن باز ...

داستان کوتاه بادکنک صورتی

داستان کوتاه بادکنک صورتی نوشته فائزه تاجیکی گاهی چون پیچکی در خود گره می خوری...در محاصره ی دشمنی شبیخون زده به نامِ خاطره! برخی خاطره ها، روحت را عذاب می دهد. شده که خاطره ای روحت را شکنجه کند؟ آنقدر از خاطراتت بترسی که پلک روی هم بگذاری تا نبینی، چیز هایی را که یادآور آنهاست...مثل نوشته ای، پیراهنِ مشابه ای! شده که خاطره ای، خون را در شریانت، منجمد کند و تو باز هم پلک نگشایی؟ آنوقت، دلت می خواهد، خاطره ای خوش، بیاید و ...

  • 1682 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,840 بازدید
  • ۲ نظر
برگ سوم از ردپاهایی مبهم خاطرات

برگ سوم از ردپاهایی مبهم خاطرات نوشته مهدیه سعدی برگ اول این مجموعه داستان رو هم میتوانی از لینک زیر مطالعه فرمائید [irp posts="21063" name="داستان کوتاه ردپاهایی مبهم در خاطرات پاره پاره"] برگ دوم این مجموعه داستان رو هم میتوانی از لینک زیر مطالعه فرمائید [irp posts="21313" name="برگ دوم از ردپاهایی مبهم خاطرات"] برگ سوم کجا گمش کردم ردپاهایش را دنبال کردم. مثل الان که نمی دانم مقصد ذهنم کجاست؟ هرچه نزدیک تر می شدم، خاطرات بیشتر برایم تداعی می شدند. از خیابان تنگی که به مسجد ...

داستانک ردپا

داستانک ردپا به قلم فائزه تاجیکی در پرتو مهر یزدان رد پا رد پاهایی که سنگینی آنها را روی قلبت حس می کنی!رد پاهایی که انگار سالیان سال است روی دلت سنگینی می کند. رد لبخند هایی که روی لب های محزونت سایه انداخته است. آه کشان دست دراز می کنم و تاب آشنا را هل می دهم؛ بغض هم دوان دوان سمت گلویم هجوم می آورد! در همین لحظه، فرشته ی مهربانم از سرسره دل می کند و جای تو را روی تاب کناریم می گیرد. ...

  • 1700 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,711 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه پدر برگرد

داستان کوتاه پدر برگرد نوشته آریانا عاشوری زاده پدر برگرد نویسنده آریانا عاشوری زاده در شهر کوچکی که همه ی افراد باهم دوست و مهربان بودند و به یکدیگر نیکی می کردند دخترک نازی چشم به جهان گشود، دخترکی که چشمانش به رنگ اقیانوسی پهناور آبی بود موهایش از آغاز تولد همانند افتابی تابان بلوند بود هرکس به چشمانش خیره می شد در دریایی عمیق غرق می شد، اما از بدشانسی، این دختر مادر نداشت دکتر ها مجبور شدند او را به دنیا ...

  • 1719 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,826 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه آرام

داستان کوتاه آرام نوشته افسانه روح پرور   نور مهتاب به صورتم می پاشد و نفسم را پر می کند از عطر شکوفه های گیلاس. دستانم را به سینه می زنم و سرم را رو به آسمان بلند می کنم. نسیم می وزد؛ تمام لحظات ساخته شده اند برای آرامش و خیالی وصف ناپذیر. به روزهایی که در کنار خانواده بودم فکر می کنم. روزهایی شیرین و ناب، روزهایی که عطر قورمه سبزی مادرم بینی ام را قلقلک میداد و خنده های شادمانه ...

داستان کوتاه آواره ی کوچه پس کوچه های عشق

داستان کوتاه آواره ی کوچه پس کوچه های عشق نوشته فاطمه لقایی صفت [فروارد از کانال داستان کوتاه واقعی] " آواره ی کوچه پس کوچه های عشق " ژانر: عاشقانه روزی که شروع شدنش شاید کابوسی برای فردا های آینده ام بود، روزی که به ظاهر مثل یکی از شوخی های طنز روزگار به نظر می رسید؛ روزی که با ورودم به مدرسه شروع شد. با تماشای دانش آموزانی که دست در دست هم از کنار هم بودن، هر لحظه لبخند شان عمیق تر میشد ...

دو داستان کوتاه از ده داستان کتاب لطفاً

دو داستان کوتاه از ده داستان کتاب لطفاً به قلم مصطفی باقرزاده( یزداد آوندگار) کتاب لطفا... اثر نویسنده و شاعر جوان مصطفی باقرزاده می باشد..شامل ده داستان کوتاه است و در قطع رقعی با انواع ژانرها( اجتماعی، عاشقانه، فلسفی و...) در نشر ایجازبه چاپ رسیده. این فایل   شامل دو داستان ( زمستان، جواهر) به همراه چند تکه از دیگر آثار این کتاب می باشد. برای خرید نسخه پی دی اف یا نسخه ی چاپی این کتاب به آیدی تلگرامی نویسنده (@mostafabagherzadeh1374 ...

  • 1751 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,353 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه قلب ویرانه ام

داستان کوتاه قلب ویرانه ام نوشته محدثه نجف‌یار تمام شهر را پیاده می‌گردم. قدم به قدم با گربه ها، سگ ها، حشرات هم مسیر می‌شوم. صدای اگزوز ماشین هایی که سوختشان ته کشیده و بنزین باکیفیتی به خوردشان نداده‌اند؛ در گوش هایم جا خشک می‌کنند و چه چیز بهتر از اینکه مهمان ناخوانده‌ی شب و روز هایم باشند؟! دودی که‌ جای مه گرگ و میش را از شهر به اجاره گرفته است و حتی پولی بابت آن نمی‌پردازد؛ روی بافت صورتم می‌نشیند ...

  • 1765 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,909 بازدید
  • ۲ نظر
برگ دوم از ردپاهایی مبهم خاطرات

داستان کوتاه او یک دیوانه نیست به قلم مهدیه سعدی برگ دوم از مجموعه داستان ردپاهایی مبهم در خاطرات پاره پاره برگ اول این مجموعه داستان رو هم میتوانی از لینک زیر مطالعه فرمائید [irp posts="21063" name="داستان کوتاه ردپاهایی مبهم در خاطرات پاره پاره"] سخن نویسنده : و قبل از شروع مقدمه باید بگم که : ایده نوشتن این مجموعه با ورق زدن یه دفتر خاطرات به ذهنم رسید . خاطراتی پر از ابهام و پر از غصه و پر از قصه ! دوست داشتم از اون ...

داستان کوتاه پدری نارنجی پوش

داستان کوتاه پدری نارنجی پوش به قلم آریانا عاشوری زاده روزی دختری دست در دست پدر مهربان و زحمت کشش به سوی مغازه با خوشحالی حرکت می کرد، دختر شیرین زبانی می کرد و گل می گفت گل می شنید و لبخند روی لب پدرش هر لحظه پررنگ تر می شد، همین گونه که باهم قدم می زدند ناگهان دخترک چشمش به متنی خورد که روی دیوار با اسپری سیاه رنگ نوشته شده بود: شهر ما خانه ی ما شهر داری نوکر ما. قطره ...

داستان کوتاه پایان یک مرگ

داستان کوتاه پایان یک مرگ به قلم شکیبا پشتیبان به نام حق. با سلام خدمت دوستان. این بار با یه قلم متفاوت اومدم و با یه اثر متفاوت امید وارم که خوش تون بیاد. چند وقتی می‌شد که بعضی از مخاطبین رمان طنز می‌خواستن. منم قول داده بودم که اگه بتونم حتما می‌نویسم. اینم از رمان طنز و با ته مایه‌ای ترس. دیگه بیشتر از این در گنجینه ذهنم نیست. حالا هم به قولم عمل کردم. دیگه اگه جایی رو بد نوشتم و یا نتونستم اون ...

  • 1783 روز پيش
  • علی غلامی
  • 9,725 بازدید
  • ۴ نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • لطفا میشه پی دی اف کامل و رایگان رو بزارید...
  • شبنمببخشید فصل دوم رمان ساقی نوشته زینب عامل منتشر شده یا نه...
  • ناشناسکارتووون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.