در پرتو مهر یزدان
رد پا
رد پاهایی که سنگینی آنها را روی قلبت حس می کنی!رد پاهایی که انگار سالیان سال است
روی دلت سنگینی می کند. رد لبخند هایی که روی لب های محزونت سایه انداخته است.
آه کشان دست دراز می کنم و تاب آشنا را هل می دهم؛ بغض هم دوان دوان سمت گلویم
هجوم می آورد! در همین لحظه، فرشته ی مهربانم از سرسره دل می کند و جای تو را روی
تاب کناریم می گیرد. موهایش را که باد پریشان کرده، با دستان کوچکش کنار می زند. نگاهش
را به نگاه من می دوزد و با صدای کودکانه اش می گوید: هنوزم خیلی غصه می خوری نه؟
نسخه کامل این داستانک رو میتوانید از فایل پی دی اف دانلود و مطالعه فرمائید
واقعااا زیباا
عالی