داستان کوتاه حسرت طلایی
موهای پریشانم را از روی صورتم کنار می زنم و با یاد گذشته جرعه ای از قهوه را می نوشم.
تلخی اش به مانند زهر بر تمام وجودم رخنه می کند!
از پشت پنجره چشم می دوزم به ظلمتِ بی پایان شب.
باد سردی می وزد؛ پرده ی سفید رنگ پنجره مقابل دیدگانم به رقص درمیآید و از برخورد باد با، بازوان برهنه ام به خود می لرزم.
هنوز هم باورم نمی شود درست در چنین روزی، دیواره های قلبم را ...
داستان کوتاه امید و آرزو
عادتش شده بود، روزها به امید دیدن دوبارهی او پشت پنجره مینشست و شبها به شوق تحقق رویای چند سالهاش به خواب میرفت.
دیدگانش کم سو شده بود و تصاویر در مقابل چشمانش تار اما میل دل کندن از درهای آسایشگاهی که هرآن امکان داشت، تصویر پسر رشیدش را قاب بگیرد از جان کندن هم برایش سختتر بود.
دست پرستار که روی شانهاش نشست، خط باریک لب هایش آرام کش آمد و سوال همیشگیاش را پرسید: برگشته؟
پرستار بغض ...
دانلود رمان زمان بی زمانه
زمانه یه دختره با گذشته پر پیچ و خم. بنابه دلایلی بعد از چندین سال با برادر خوندش به تهران میاد و در اون جا با کسی آشنا میشه که تمام گذشته و حال و آیندش وصل شده به اون شخص...مقدمه:
در این هیاهوی دنیا
میان آدم های خوب و بد
به یک دلخوشی نیاز دارم،
یک بهانه برای زندگی...
یک بهانه برای گذراندن زمان های تنهایی
گرچه زمانه، زمانه خوبی نیست
عاشقی در این زمانه برایم سخت شده
اما
تو از هفت خان من ...
داستان کوتاه خدایا مدد غیر از تو ننگ است
#داستانی اموزنده
نام داستان:خدایا مدد غیر از تو ننگ است
نویسنده:نازنین عظیمینگاهم به دختر بچه ای افتاد، که ناراحت یک گوشه ای کز کرده بود.
و در هوای سردی به خود میلرزید.
به سمتش حرکت کردم گوشهای نشستم و او را به آغوش کشیدم، بوسه ای بر گونه اش کاشتم.
_خاله کمکم میکنی به خدا قسم میخورم یادم نیس آخرین بار چی خوردم!
نگاهش مایوس بود، نمیدانستم کیه؟ ولی لحظهای اشک از چشمانم جاری شد.
بی انکه احساس کنم ...
دانلود رمان آوارهایی که عشق شدند
مقدمه:آری زمین لرزید
قلب ودل زمین ازهم شکافته شد
اماجداشدن زمین
موجب به هم رسیدن
دوقلب درنقطه ایی زیرآجرهای ازهم گسیخته شد...
امدادگری که آوارهاراکنارمیزند
وبرای ماداستانی رقم میزند
به نام"آوارهایی که عشق شد"خلاصه ایی ازرمان:
دختری باروحیات لطیف وگاهادارای شیطنت
بااتفاقی اعضای خانواده اش را ازدست میدهد
وامدادگری ناجی
تن وزندگی اومیشوددانلود رمان عشق آمازونی
دانلود رمان عاشقانه گریه عشق
دانلود رمان عشق در ضربات پنالتی
دانلود رمان عشق ابدی
دانلود رمان خانم دزدی که ماه شدقسمتی از رمان
باخنده وشوخی ازرهاخداحافظی کردم وبه خونه بازگشتم
عاشق این خونه کوچک بودم
مهرمادری ...
داستان کوتاه عروس کوکی
به نام خداعروس کوکینویسنده: فاطمه اسماعیلی(آیه)باد در درونم می پیچد و زوزه کنان سرما را به بدن پوست پوست شده ام می رساند و بیشتر من را می خشکاند و صدای ساز و دهل باز هم از تخ تخ های حلب زنگ زده ی بشکسته ی بالای سرم پیشی می گیرد.اندک مهمانان خانه ی نقلی با احتیاط از کنار مجمعه های پر از نان قندی و نقل و نبات ها می گذرند و اطراف عروس عروسک مانده ...
دانلود رمان رویای تو پایان ندارد
نوازش در روستایی که تا چشم کار میکند، مزارع چای شمال به چشم میخورد، اسیر حرف مردمی میشود که بعد از بهم خوردن نامزدیش با راوش برایش تبدیل به جهنمی میشود که حتی در کنار خانوادهاش هم آرامش ندارد.
بعد از مدتی رئیس مزرعه جایش با پدرش عوض میشود و راه نجاتی برای نوازش فراهم میشود، اما انگار او فقط وهم آزادی را دارد...
گاهی زندگی رویی را به ما نشان میدهد تا قویترمان کند.
قسمتی از رمان
صدای ...
داستان کوتاه کاکتوس زشت عاشق
نام داستان:کاکتوس زشت عاشقبه نام خداوند متعال من، گلی هستم از گلهای این زمین خاکی. مدت هااست که در این اتاق سرد و بی روح رها شده ام. از دوستان، خانواده و عزیزانم مدت زمان بسیاری است که جدا شده ام. نگاهی به دوستانم که در باغچه مشغول گفت و گو با یکدیگر بودند انداختم.من:« اینطور که به نظر میرسد بسیار خوشحال هستید. هیچ نمیدانم حستان نسبت به من چیست، فقط این را میدانم که باید اعتراف ...
دانلود رمان پسر مقتول
《طی یه دعوای ساختگی پدر نکیسا کشته میشه و پدر مانلی به جرم قتل به زندان برده میشه.همین اتفاق باعث میشه سرنوشت سخت و عاشقانه ای برای مانلی و نکیسا و بقیه ی دختر و پسرای داستان ایجاد بشه...پایان خوش》ژانر:عاشقانه،اجتماعی.(شاید خلاصه ی خوبی نباشه ولی موضوع جذابی داره.)
شروع رمان:به انگشتری که ساده و دارای یک نگین بود نگاه کردم.
اصلا دلم نمی خواست با علیسان نامزد بشم،اما واسه این حرفا خیلی دیر شده و من الان نامزد علیسان ...
داستان کوتاه محکوم شدگان
به نام خالق انسان هامحکوم شدگانبه قلم زهرا شاهیکاربر انجمن رمان های عاشقانه (رمانکده)«آری... من محکوم شده ام به این عذاب. به عذابی بی پایان که زنده کننده ی خاطراتم است. گویا در هر شبانه روز، چندین و چند بار، مرگ را می بینم و به یک قدمی اش که می رسم، دست مرا عقب می راند.»«شما محکوم می شوید.»«به جرم گناهی که ما آن را قدغن کرده بودیم.»«آنها محکوم شدگانند.»«ببریدشان به زندان محکوم شدگان.»تمام این ها ...
دانلود رمان آب و آتش
آتش هم که باشی بلاخره باید خاموش شوی
هر عاشقی معشوق...
هر دلداری دلبری....
و هر آتشی آبی را در خود می جوید
عشق عاشق می آفریند و
عاشق، معشوق....
یکی آب به آرامش یک دریا
دیگری
زیبا اما به بی پروایی یک آتش.
آتشی در جان خود در طالب هم رزم ناز
چون به زیبایی و بی پروایی خود برده راز
چشم بچرخاند و لبخند تمسخر بار زد
او نیابید هم چو خود با جسارت کارزار
ناگهان بادی وزید و روشنی را بر کشید
بی خبر از آن که ...
داستان کوتاه عطر دلتنگی
《عطر دلتنگی》طبق معمول عکس پسرک در دستانش بود و مدام قربان صدقه اش می رفت. کار هرروزهاش بود. ولی مگر سیر می شد؟ دستمالی که در دست داشت را بر روی قاب عکس کشید.-مادر به قربونت بره!دخترک سرحال کلید را در قفل چرخاند و وارد خانه شد. سر گرداند مادر را پیدا کند که طبق معمول در همان جای همیشگیاش اورا یافت. آرام و بدون سروصدا به مادر نزدیک شد و دستانش را دور گردن مادر حلقه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.