داستان کوتاه پروانه شدن به قلم ریحانه مرادقلی
به نام خداصدای کفش های پاشنه بلند قرمز رنگش که گام های تند بر روی زمین خیس خیابان می گذاشت تا زودتر به سر پناهی برسد، نظر هر بیننده ای را جلب می کرد و باعث میشد تا هر کس که از کنارش رد می شود برای این پوشش نامناسبش تیکه ای نثارش کند.بیخیال از این همه رسوایی، قهقهه می زد و همین امر باعث میشد تا افراد بیشتری نگاه های هیز یا ...
دکلمه صوتی و زیبای پدرم به مناسبت روز پدر با اجرای یاسمن باقرپور
فرقی نمیکند چطور بودنش
دور یا نزدیک بودنش پیر یا جوان بودنش خندان یا اخمو بودنشهمین که هست دلگرمی من را کافیست
صدای گام های پدر به من ارامش میدهدحتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند
ظاهرش جدیست اما دلی دارد که مهربانی اش به وسعت یک اقیانوس است
بد قول نیست اما گرفتار است با او راه بیا
خسته که باشد تنهایش بگذار
تودار است اما صبر کن خودش بعد حرف هایش ...
دکلمه صوتی پدرم قهرمانم به قلم حسین حائریان و با اجرای یاسمن باقر پور
🌸او قهرمان زندگی من است...
حتی اگر هیچ مدالی بر گردنش نباشد...
حتی اگر هیچکس از قهرمانیاش باخبر نشود... قهرمانی که هیچوقت خسته نمیشود...
قهرمانی که میبازد تا من برنده شوم...🌸او قهرمان زندگی من است...
قهرمانی که بودنش روز و ماه و سال نمیشناسد...قهرمانی که در سختترین روزهای زندگی کنارم میماند و هرگز پشتم را خالی نمیکند...حتی اگر تمام دنیا روبهرویم باشند؛
ایمان دارم که او کنارم میماند....🌸او قهرمان زندگی من است...
قهرمانی ...
دیالوگ ماندگار دیوانه تر از مجنون
دلم بد جوری بی قرار می کند
چرا نمی توانم در دنیای بی قید و بند امروزی ها من هم خودم را به نفهمیدن بزنم
دل بستن و دوست داشتنش را فراموش کنم
راست راست راه بروم و خیالم نباشد
دلی را شکستم ام و غروری را له کرده ام...
دیالوگ رهام
دیوانه تر از مجنون (در دست چاپ)
به قلم مه گل
دیالوگ ماندگار یکی بود یکی نبود.-چرا نفست توی تاریکی می گیره؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-اول راهنمایی که بودم چند تا از بچه های مدرسه گفتن مامانم اومده دنبالم و توی انباری منتظرمه!این قدر از دیدن مامانم خوش حال بودم بدون فکر رفتم توی انباری. اونا ام در و روم بستن و اون تو توی تاریکی ترسناک بود.
گریه کردم.التماس کردم.جیغ و داد کردم ولی در و باز نکردن.
صداش و نزدیکم شنیدم:
-چرا باید از دیدن مامانت این قدر خوش حال باشی؟
-چون مامانم...پیشم ...
دیالوگ ماندگار دست نوشتهء تقدیر
_ عشق یعنی چی ؟!
ارسلان لبخندی زد که حسش را مشخص نمی کرد : رفتن و سخت می کنی .
_ همچین قصدی ندارم ، فقط کنجکاویه !
ارسلان با دقت روی صورت رها زوم کرد . این خیرگی رها را معذب می کرد . پس سرش را پایین انداخت و گفت : اصلا ولش کنید .
اما ارسلان تازه به جوابش رسیده بود .
_یعنی سرخی گونه های تو !
#مهدیه_سعدی
دیالوگ رمان
#دست_نوشتهء_تقدیر
#دردست_چاپ
دلنوشته نفس بریده
نفس بریده
خسته
له و لورده ام
تمام روحم درد می کند
انگار از جنگ سختی برگشته ام
سخت ترین جنگ جهانی دنیا
جنگ با خودم بود.
#فرناز_رمضان_نیا
دلنوشته تو را به خدا
تو را به خدا؛ حرف از اولویت ها نزن
در اولویت قرار نده؛ وقتی در اولویت قرار می دهی
و قرار نمی گیری...به خدا که می شکنی
تو را به خدا؛ حرف از اولویت ها نزن
نابینا بشو... ناشنوا بشو...نفهم بشو!
به خدا که فهمیدن جز دل شکستن چیزی ندارد.
تو را به خدا. هیچ حرفی از آن کلمه نزن!
#فرزانه_رمضان_نیا
دکلمه صوتی عادت برتر از عشق با اجرای مهلا
هر روز بیشتر از روزای قبل بودنت رو تمنا می کنم. می دونم که خودتم متوجه شدی که اگه یه روز نباشی کارم تمومه. درسته که حس بین ما عشق نیست، اما یه چیزی فراتر از عشقه.
نمی دونم شاید از روی عادته که می خوامت، اما به نظرم عادت بهتر از عشقه؛ چون عاشقا یه روز از هم خسته میشن. البته اگه بخوام از عشقای امروزی بگم، بعد از انواع و اقسام ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.