رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز

داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان های کوتاه بسیار زیبا و اموزنده و همینطور عاشقانه جدید خدمت شما عزیزان مباشید این داستان ها اختصاصی سایت رمانکده میباشد و تمامی این داستان ها با کاور های اختصاصی هر داستان طراحی و نوشته شده و داخل سایت قرار میگیرند.شما نیز چنانچه که داستان کوتاه دارید و میخواهید داخل سایت قرار دهید حتما با مادر ارتباط باشید . در ضمن این داستان ها از بهترین نویسنده های انجمن میباشند و حتی بعضی از این داستان در کتب و مجلات مطرح کشور به چاپ رسیده اند. سایت رمانکده در خدمت شما عزیزان هست تا لحظات خوشی را در این سایت سپری  فرمائید

داستان کوتاه اکنون که برایت می نویسم

داستان کوتاه اکنون که برایت می نویسم نوشته آیلار بلندطلب خودکار را بر میدارد و شروع به نوشتن حرف ھای دلش می کند برای ... : عزیز نیامده و پیدا نشده من، نیمه گمشته دلم! حالت امروز چطوره؟ امروز ھم خبری ازت نیست و من، من در تنھایی خود به تو فکر می کنم، به آعوشی که ھرگز نصیبم نشده وشاید نشود! به عشقی که شاید ھیچ وقت میانمان دیده نشود. عزیز نیامده و پیدا نشده من؛ روز ھا و ماه ھا و سال ھا در پی ...

  • 1756 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,295 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه هر شب ساعت ۲۰:۲۰ دقیقه

داستان کوتاه هر شب ساعت ۲۰:۲۰ دقیقه به قلم کیمیا هاشمی های شومینه در برابرمان می رقصند. نگاهم را به امواج موهای آتشینت، درست هم رنگ همین شعله های رقصان،که زندگی ام را به تلاطم انداخته اند و قلب بی تابم را در خود غرق کرده اند می دوزم. چقدر دلم می خواهد دستم راجلو بیاورم و انگشتانم را میان تارهای موهای لعنتی ات که تا روی کمرت می رسند حرکت بدهم، اما می ترسم. می ترسم...می ترسم همین که می ...

  • 1758 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,450 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه تلافی تا خیانت

داستان کوتاه تلافی تا خیانت به قلم ریحانه مرادقلی به نام خدا انگشتش را روی شیشه ی ویترین مغازه گذاشت و رو به مرد فروشنده گفت: این و می برم. به حسن سلیقه اش لبخندی زد. یکی از بهترین حلقه های مغازه اش را انتخاب کرده بود پسر جوان روبه رویش که چشم هایش از خوشحالی برق می زد. - آقا تبریک می گم به این انتخابتون. دست گذاشتید روی یکی از بهترین کارای ما. اتفاقا مشتری زیادی هم داره و تو مده. لبخند را ...

  • 1761 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,078 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه ردپاهایی مبهم در خاطرات پاره پاره

داستان کوتاه ردپاهایی مبهم در خاطرات پاره پاره به قلم مهدیه سعدی 🍃🌸 بسم تعالــے 🌸🍃دوستان قبل از شروع لطفا متن پیش گفتار و سخن نویسنده رو حتما بخونید .... پیش گفتار : خاطرات [ دل گذشت ] احوال ما هستند . با هر نفسی که می کشیم یک خاطره ثبت می کنیم . اتفاقاتی که رخ داده و آنچه پیش روی ماست زمینه ای برای ثبت یک خاطره بودند و خواهند بود ! دیروز که تو خندیدی، خاطره ای در دل من ثبت شد ...

داستانک پوچ

داستانک پوچ نوشته ا اصغر زاده بنام اوداستان کوتاهِ "پوچ"نویسنده :ا.اصغرزاده•دنیا همین استیک عمر دلخوش آدمهایی می‌‌شویمکه عشقشان از دور زیبا وحرفهایشان از دور شنیدنی وخودشان هم از دور نزدیکحالا فقط کافیست این آدمها را کنار خودت ببینی‌روزی هزار بار می‌‌گوییعشق ارزانی‌ خودتانروزهایم را به من پس بدهید#امیر_وجود•دستم روی دکمه‌ی دِلِت مکث کرد!چشم هایم را بستم؛ دلم نمی آمد آن همه خاطره را پاک کنم!به خودم تشر زدم :- لعنتی اون تورو فروخت، حالا تو تردید داری که عکسشو ...

داستان کوتاه آلزایمر زرد

داستان کوتاه آلزایمر زرد به قلم فائزه تاجیکی در پرتو مهر یزدانمقدمه فصل به فصل به انتظار پاییز نشسته است؛ که بیاید طوفان به پا کند و بگوید:«کجاست آن بانوی رویاها که با دستان لطیفش عشق را ترمه بافی می کرد و به قلب ها می آویخت؟» فریاد زنان بگوید:که آن مهدخت زیبا رو کجاست؟ از غصه برگ هایش را رها کند تا عابران پای روی آنها بگذارند، رد شوند و قصه ی عاشقی خودشان را با صدای خش خش برگ های بیچاره جار ...

  • 1781 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,477 بازدید
  • ۷ نظر
داستان کوتاه از خنده متنفرم

داستان کوتاه از خنده متنفرم به قلم مهسا محمدی پیچ و تاب می خوریم و دست آخر، آن جایی که لایقمان است متوقف می شویم... آوای نغض جیرجیرک ها را می شنید ماه از بن پرده تیره آسمان می تابید.سگرمه هایش درهم رفت زیبایی ماه نیز دلش را نلرزاند؛گویی با سنگ دلی عجین شده بود... هیچ چیز خوفناک تر از خنده او را نمی آزرد گویی از نصف بیشتر از سهمش را برده و خورده بود. نمی توانست لبانش را کش داده و تصویری ...

  • 1784 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,432 بازدید
  • ۳ نظر
داستان کوتاه مفقود

داستان کوتاه مفقود به قلم فاطمه لقایی صفت  سبک بال رفته ای جا ماند ردتمیان کوچه ها پیچید عطرتکجا رفتی که لاله خون چکاندهبه هر سجاده مهری بو نشاندهاز آن پرواز تو یک نام ماندهزِ هجر کوی تو غم جا ماندهسبک بال رفته ای ای داغ بر دلهزار افسوس و غم با ما مانده  نگاهم رقص برگی زرد را از پشت پنجره ی آشپزخانه دنبال می کند، با دیدن آن برگ؛ حسی متفاوت داشتم، غمگین، نگران و کمی هیجان زده...توی دلم گفتم ...

  • 1803 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,034 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه خیال شیرین

داستان کوتاه خیال شیرین نوشته ا اصغر زاده بنام حقداستانکِ : خیال_شیرینبقلم : ا_اصغرزاده قدم زنان خود را به حوض وسط خانه رساند؛ دست هایش را از هم باز کرد و دور خود چرخ زد، خندید و چرخ زد، چرخ زد و چرخ زد و خندید از ته دل و واقعی.چه خانه ی زیبایی!رویایی و قشنگ. سرش را بلند کرد. آسمان قصد باریدن داشت. چه بهتر!به سمت تاب دویید و رویش نشست؛ خودش را تاب داد و منتظر باریدن باران شد. انتظارش ...

داستان کوتاه خرس عروسکی

داستان کوتاه خرس عروسکی به قلم مرضیه حکیمی #خرس_عروسکی از سرمای هوا بود یا انزوای وجودم، نمی دانم اما تمام تنم می لرزید. دو تا گوی روی صورتم تر شده بود و می درخشید.پوشال های درون قلبم انگار توی هم پیچ و تاپ می خوردند. من فقط یه خرس کوچک با مدل قدیمی بودم که روی قفسه یزهوار در رفته مغازه نشسته بودم. هیچ کس حتی حاضر نبود لبخندی نثارم کند یا لمسم کند. قیافه ی همه با دیدنم تویهم می رفت ...

داستان کوتاه فرشته بی بال

داستان کوتاه فرشته بی بال به قلم ریحانه مرادقلی  رو به معبودش کرد و گفت: پس کی می رسد زمانی که پا به دنیا بگذارم و زندگی کنم؟ قطره اشکی از چشم های فرشته پایین چکید و گفت: دنیا دار مکافات است، روزی می رسد که از این همه تعجیل پشیمان خواهی شد. ناگهان همه جا تاریک شد. چشم هایش را رو به دنیای جدید رو به رویش گشود. خوشحال بود که پس از نه ماه انتظار حالا توانسته از مکانی تاریک به روشنایی ...

داستان کوتاه سال مرگ

داستان کوتاه سال مرگ به قلم ریحانه مرادقلی به نام خدانویسنده: ریحانه مرداقلینام اثر: سال مرگ #سال_مرگبر روی صندلی کنار پنجره نشسته بود و جرعه جرعه از قهوه اش می نوشید. همیشه عادت داشت قهوه اش را تلخ بنوشد، زیرا عقیده داشت تلخی اش از تلخی سرنوشت اش بیشتر نیست که بتواند خاطرش را مکدر کند.به دور دست ها می اندیشید، غرق در افکارش بود و گویی در عالم دیگری سیر می کرد. همه از او دلیل دلخوری اش را جویا می ...

  • 1831 روز پيش
  • علی غلامی
  • 914 بازدید
  • یک نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.