ازماشین پیاده شدم وراهی اتاق کارن دراین بین شایدنزدیک صدنفربهم
احترام گذاشتن (من مریم جودی هستم سرگردآگاهی،خیلی مغرورو
بداخلاق وبی احساس هستم ولی توی خانواده فردمهربونی هستم)
وارداتاق شدم وسرمیز نشستم صدای درزدن آمد،خیلی خشک گفتم:بفرمائید
سربازی واردشدبعداحترام گذاشتن گفت:سرهنگ جودی(بابام)باهاتون کاردارن
من:باشه
رفت بیرون.پووووووف یعنی باباچیکارم داره، پاشدم تااتاق باباهمع احترام
گذاشتن درزدم که بابام گفت:بفرمائید
واردشدم احترام گذاشتم وبعداون نشستم
من:بامن کاری دارین؟!
بابا:آره چندلحظه تاسرهنگ کاظمی بیاد.
من:باشع
داشتم گوسفندارو میشمردم تااین کسی که بابامیگفت بیاد
صدای درآمدوبعداون پسری چهارشونه وارد شدوبعداحترام گذاشتن روبع روی بابانشست منم که بیخیال
بابا:سرهنگ کاظمی دخترم سرگردجودی، کاظمی فقط سرشو تکون داد(پسربوق)
وجی:این به اون در،،،من:توخفع
بابا:قراریه عملیات برین امیدوارم که خوب کارتون رومثل همیشه انجام بدین البته یک ساعت دیگه کنفرانس داریم که من قبل کنفرانس گفتم
پارت۲
هردوسرمون روتکون دادیم به معنی باشه وبعدهردو ازاتاق خارج شدیم،من به طرف اتاق خودم اون هم همین طور
۱ساعت گذشت وبه طرف اتاق کنفرانس راهی شدم واون جا آتناوآیداوساراوفاطمه رو دیدم
من:سلام باهمه دست دادموکنار آتنا نشستم،
من:آتی
آتنا:بله
من:قضیه کنفرانس چیه میدونی؟! آتنا
آتناباشیطنتگفت:توکه اون بالایی،بایدبدونی نه ما،
من:مسخره
آتنا:ولی جدی منم خبری ندارم
بابام:اهم اهم،خوب،همه آمدن؟!
یه بله مثل دبستانی هاگفتیم وبابا شروع کردوگفت:
خب می خوایم یه باند مواد رو دستگیر کنیم وکسانی که به عنوان پلیس مخفی واردباند می شن سرگرد جودی وسرهنگ کاظمی هستن
که درهمه زمینه ها موفق بودن واز همه ی شما می خوام که باهدوتاشون همکاری کنین . مفهموم بود
همی یک صداگفتیم:بللللهههه
روی دیتاعکس خلاف کاروگذاشت وبرای هرکدومشون توضیح داد
فرید کله:دست راست رئیس وهمه کارا زیرزربین اون
انگار برا بچه ها نوشته! اصلا خوشم نیومد!
اما به نظر من خیلیم عالی بود
عالی بود، خیلی خوشم آمد از رمان.
رمانه کامله؟
اوله رمان نوشته بود که سرگرد آگاهیه و قراره برن ماموریت ولی تا آخر رمان خبری از ماموریت نشد
تو ذوقم خرد فک میکردم رمان پلیسیه.
چطوری میشه نسخه کامل رمان رو داشت چرا همشون نصفکارن