سلام. قبل از شروع رمان باید یک توضیحاتی رو به عرضتون برسونم. « چیزی تا طلوع نمانده» براساس واقعیت نیست؛ اما واقعیت زندگی خیلیها رو بیان میکنه. در بین این واقعیتها، من داستان دست درازی و انتخاب کردم.
شاید اکثرمون درباره این مشکل اطلاعات دقیقی نداشته باشیم؛ اما متاسفانه بعضی از افراد جامعهمون به این بیماری مبتلا هستن که خب از لحاظ نوع و شدت با هم تفاوت دارند.
در حقیقت سعی کردم توی این رمان، علاوه بر یک زندگی عاشقانه، این مشکل جوامع رو هم به نمایش بذارم؛ طوری که موضوع اجتماعی و اتفاقات دردناکی که حول زندگیمون هستن توی ذوق نزنه.
من عضو هیچ گروه و کمپینی نیستم؛ اما این رو فریاد میزنم که عدالت توی دنیا به هیچوجه برقرار نیست و قربانی این بینظمی گاهی کودکان هستند.
…
« کیمیا میرزایی»
با حس سردردی طاقتفرسا و عذابدهنده چشمانم را باز کرده و نوکانگشتانم را برای کاهش دردم، روی پیشانی داغ و تبکردهام فشار میدهم. دیشب حتی ثانیهای چشم روی هم نگذاشتم و همین هم دلیلی ست بر سردردهای متعدد و کشندهام.
حتی نتوانستم پاهایم را حرکت داده و از اتاقکار به اتاقخوابم بروم.با صورتی مچالهشده از درد، دستم را دراز میکنم و موبایلم را از روی میز برمیدارم. دیروز به خودم قول داده بودم دیگر بهش زنگ نزنم؛ اما گویی رفاقت چندین و چند سالهمان آنقدر در دلم ریشه دوانده که این دعواها و بحثهای کوچک نتواند من را از بودن با او محروم سازد.
مشکل از من است که با این شکهای بیموردم دل رفیقم را میشکنم. شمارهاش را از حفظ میگیرم و موبایل را مقابل گوشم قرار میدهم. یک بوق… دو بوق… به سومین بوق نمیرسد که صدایش در گوشم میپیچد. لبخند میزنم. او هم دلتنگ بوده!
– سلام.
خیلی خوب ولی کاش اخرش یطور دیگ تموم میشد :((
من این داستان رو ب پیشنهاد دوستم خوندم…خیلی خوشم اومد…مرسی…
بالاخره ی داستان پر محتوا پیدا کردم واس خوندن.کاش چاپ شه.بتظرم این رومان ها واس اطلاع رسانی و اینا خیلی مفیدن
خوشم اومد واقعا از این رومان.ولی کاش طولانی تر بودددد
عاااالیییی و پر محتوا بوددد
جلد دوم کی میاد ؟!
جلد دوم اسمش چیه من میخوام بخونم
این براساس واقعیت بود؟؟؟؟؟؟؟
خیلی قابل درک بوددد
جلد دوم اسمش چیه
عاااالی
من این داستان رو ب پیشنهاد دوستم خوندم…خیلی خوشم اومد…مرسی…