رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان بانوی دورگه

دانلود رمان بانوی دورگه

هو القلم

 

به نام خداوند جان آفرین…حکیم سخن در زبان آفرین

بانوی دورگه

قسمتی از رمان

سیگاری که بین انگشت هام بود رو، توی جاسیگاری خاموش کردم، و به خاموش شدنش چشم دوختم. بعد از چند ثانیه که کلا داشت خاموش میشد و جرقه های قرمز رنگش به خاکستر تبدیل میشدن، نگاهم رو ازش گرفتم و به تلویزیون دوختم. قبلنا تو گذشته های خیلی دور وقتی که بچه بودم فکر میکردم آدما توی تلویزیون زندگی میکنن و به داخل تلویزیون وارد و خارج میشن و خیلی دلم می‌خواست وقتی بزرگ شدم بتونم برم داخل تلویزیون و اونجا زندگی کنم. نیشخندی به فکر های احمقانه خودم زدم…دنیای بچگی هم برای خودش عالمی داشت.

تمام حواسم رو به اخبار پخش شده از تلویزیون دادم، این روزا خبرهای تحریم و تورم از سوی دولت های غرب همه جا پیچیده!. پوفی کشیدم، دست بردم و خواستم گوشیم رو از روی میز بردارم که زنگ خورد. به صفحه‌ش نگاه کردم که اسم (خربزه ۲) همون هلیا وسط صفحه خودنمایی میکرد.جواب دادم

_الو؟

با صدای همیشه خدا شادش جواب داد_سلام هااااله! خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟

بی حوصله یه کلمه جواب دادم_آره!…کاری داری؟

_آها آره راستش مامان گفت زنگ بزنم بگم امشب بیای خونه.

دانلود رایگان  دانلود رمان لبخند اندروید،pdf،ایفون

روی مبل یکم جابه شدم_خداحافظ

تقریبا جیغ زد_اه بزار حرف بزنم

چشمام رو تو حدقه چرخوندم_بگو!

_دایی امید و زنش دارن از روسیه برمیگردن.

_چه جالب!…خب؟

_اِ هاله اذیت نکن. شام بیا خونه دلم برات تنگ شده. نمی‌خوای خواهریتو ببینی؟

_نه اینکه خیلی هم ازش خوشم میاد بعد بخوام بیام ببینمش! در ضمن حالا خوبه خبر مرگت دو روز پیش اینجا بودی، حالا چرا دارن میان ایران؟

یکم جدی شد و جواب داد_برای عقد و عروسی.

_حالا چرا خونه ما؟

از اون طرف صدای داد رهام اومد_منم همینو میگم داااا! انگار جا قحطه! اَه الان مامان منو مجبور کرده شلوارکم رو در بیارم شلوار بپوشم چون قراره میمونا بیان خونمون میمونی! من نمی‌خوام شلوار بپوشــــم.

داشتم به غر زدن های رهام می‌خندیدم که هلیا با حرص توپید بهش_تو خفه!…میای؟

به ساعت نگاه کردم که شیش بعد از ظهر رو نشون میداد. دستی به سرم و موهای پسرونه‌ام کشیدم.

_به خدا خیلی خسته‌ام ازصبح سرکار بودم. برنامه کاریم دیگه داره کم کم تغییر می‌کنه، همین یه ساعت پیش هم از خواب بیدار شدم.

_تو رو خدا، تو روووو خداااا، هـــاله بیا دیگــــه

_باااشه سعی می‌کنم بیام!

_الهی قربون خواهر گلم برم…فعلا خداحافظ. شب بیای ها!

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • حتما نظرتون راجب این رمان برامون بنویسید

    • اشتراک گذاری
    مشخصات کتاب
    • ژانر: عاشقانه
    • نویسنده: دل آرا فاضل
    • تعداد صفحات: 1070
    • 962 روز پيش
    • علی غلامی
    • 15,840 بازدید
    • ۶۰ نظر
    https://www.romankade.com/?p=26750
    لینک کوتاه مطلب:
    نظرات این محصول
    • فرناز
      یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ | ۱۳:۱۶

      سلام
      بچه ها جلد دوم روح پادشاه رو از کجا میتونم بگیرم

    • وانیا
      دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ۲۰:۲۶

      بچه هاجلد دومی هم داره؟؟

    • ناشناس
      یکشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ | ۱۸:۲۲

      بچه ها فصل دومش اونده ولی نمی دونم باید از کجا دانلود کنم

      • ثنا
        یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ | ۲۲:۰۵

        سایت انجمن رمان های عاشقانه پارت گذاری میشه

    درباره سایت
    رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
    بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
    آخرین نظرات
    • عالی واقعا دلنشین بود...
    • ساریناعالی...
    • خیلی خوب بود کاش یکی باشه همینجور هوایی ادمو داشته باشه...
    • منسلام توروخدا میشه بگید فصل دوم کی میاد من که بدجوزی تو خماری موندم این رمان عالی...
    • امیرعای بود...
    • لیلالطفا جلدای بعدیو زودتر بذارین لطفا...
    اعتبار سنجی سایت
    DMCA.com Protection Status DMCA.com Protection Status
    شبکه های اجتماعی
    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
    طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.