مقدمه : چه کسی به نیروهای ماورایی اعتقاد ندارد ؟! چه کسی میتواند ثابت کنی که نیروی ماورایی وجود دارد ؟! تمام عالم پر از نیروهای عجیب و غریب است که ما نمیتوانیم او را ببینیم ، شاید دنیای دیگری در دنیای ما باشد که ما نمیبینیم ! دنیایی فارغ از دیده های انسان های عادی …
خلاصه رمان : در مورد دختری که از بچگی نیروهای ماورایی داره و مادرش که تنها کسی که براش مونده کمکش میکنه که تا حدودی نیروهاشو کنترل کنه . ولی مخفی کردن نیروهاش خیلی براش سخته تا اینکه اونو به سرزمین ناشناخته ای احظار میکنن …
بازم همونجای همیشگی از خواب پریدم . همون جنگل پر از درخت و وحشتناک ! به دور و ورم نگاه کردم ، بازم همون سنگایی که بیشتر شبیه یه دروازه بود رو دیدم . سعی کردم ترسمو کنار بزنم ، نفس عمیقی کشیدم .
توی ذهنم مامانو صدا زدم ، بعد از چند ثانیه صداشو توی ذهنم شنیدم : همونجای قبلی ؟
با عجز به دور و اطراف چشم دوختم و جواب مامان رو دادم : اره . دقیقا کنار اون سنگا .
بازم صدای مامان اومد : همونجا بمون . الان خودمو میرسونم .
نشستم و به این فکر کردم که چرا توی این ۴ سال مدام وقتی که میخوابیدم ، بیداریم با اینجا مواجع میشدم ؟! حتی مامان هم نتونسته بود بفهمه .
یه چیزی ، یا یه حسی منو وادار به نزدیک شدن به اون سنگای رو به روم میکرد . سنگ ها درست مثل یه دروازده چیده شده بود ، هر دفعه که میخواستم سمت اونا برم مامان مانعم میشد . اونم مثل من حس میکرد اتفاق خطرناکی می افته .
بعد از نیم ساعت مامان رو از دور دیدم که بازم مثل تمام روز های این چهار سال به سمتم می دوید .
خیلی رمان خوبی بود تنها رمانی که واقعا منو احساساتی کرد و اشکم در اومد و رفتم تو فکر موافقم با اولین نظر من هرچی دنبال یه رمان میگردم به نظرم دیگه هیچ رمانی آنقدر خوب نیست عاشقانه تر از رفتار میان و جان رو ندیدم و گریه ام رو صورتم خشک نمیشه آخرش رفتم تو فکر دلم میخواد منم نیرو های ماورایی داشتم و زندگیم مثل میا رقم بخوره
ممنون از نویسنده ولی همین الان آخرش رو تموم کردم اشکم در اومد نباید اینطوری میشد نباید جان میمیرد باید زنده میشد من به جای میا بدتر داغون شدم شاید یه ماه به خودم نیام فکر نمیکردم اینطوری بشه لطفا کاش فصل دو هم بنویسید ویجوری داستان رو پیش ببرید که انگار اون کسی که مرد بدل جان بود وجان اصلی رو زین مجبور کرده بوده که از میا دور بشه و برای همین زین مرگ جان رو صحنه سازی کرد تاجان نباشه کاش یه همچین چیزی فصل ۲رو بنویسید ممنون میشم واقعا چون خیلی حالم بد شد وقتی اینطوری شد همش باورم نمیشد میگفتم نه نباید تموم شه
واو خوبه خیالیه اگ واقعی بود چ می کردی