دلنوشته قدر مطلق
من، همان پیرمرد عبوس و غمگین، اکنون گوشهای از این کرهی خاکی نشستهام!
باخود زمزمه میکنم:
من،
هیچکس مثل من، تورا دوست نخواهد داشت!
من،
من، همان عاشق خندههای دلبرانهات!
تو،
تو، همان معشوقهی نازک نارنجی من!
من،
من، همانی که هر روز چین و چروکهای صورت چون فرشتهات را میشمردم و عمر خودم را وصلهی وجود آرامبخشت میکردم!
تو،
تو، همانی که جوانیت را به پای من ریختی و تکسین دردهای بیدرمانم بودی!
من،
من، همان کودک بیتابی هستم که بهانهات را میگیرد؛ بهانهی باهم بودنمان را.
تو،
تو، همان گهوارهی خوابآور ...
دکلمه صوتی مثلث عشق با اجرای فاطمه شفیع زاده و قلم مائده ش
دختر که باشی همدم مادرت، آبروی پدرت، غرور برادرت و مرهم دردهای خواهرت میشوی."
دختر که باشی وجود محضت را ریلی برای قطار هم و غم مادرت میکنی"
دختر که باشی از جسم و روحت وصلهای برای عزت پدرت میزنی."
دختر که باشی خار چشم بدخواهان برادرت میشوی."
دختر که باشی برای خواهرت پارچهی سبز خوشبختی گره میزنی و
با دستان خودت حریر سفید بختیاش را میبری و میدوزی."
دختر که باشی یا عاشق ...
دکلمه صوتی در انتظار صدای پا با اجرای فاطمه شفیع زاده و قلم مائده شریفی
آدمهای عجیبی هستیم"
گوشهای مینشینم، حسرت میخوریم.
حسرت "حرفهایی"که نزدیم!
حسرت "کارهایی" که نکردیم!
حسرت "عشق ورزیدنهایی" که جایش را به کینه و تنفر داده بود!
حسرت "قدمهایی" که بر نداشتیم!
حسرت "لحظاتی"که گذشت و قدر ندانستیم!
اما"امروز را هم قدر نمیدانیم!
★"میگذاریم تا بگذرد"★
بازهم حال را از دست میدهیم و جایش را به گذشتهای میدهیم که روزی، قابی چوبی برای حسرتهایمان میشوند!
"آیندهی" خوبی را هم نخواهیم داشت؛
میدانی چرا؟
چراکه آینده هم، عکس همان قاب ...
دکلمه صوتی دکلمه صوتی زیبا و شنیدنی روزگار
باز هم می خواهم بنویسم
نمی دانم از چه، از که و از کجا!
نمی دانم از کجا شروع کنم!
نمی دانم این دنیا، با دهن کجی هایش قصد دارد چه چیزی را اثبات کند؟
بی ملایمتی هایش را؟
بی مهری هایش را؟
بی مروتی هایش را؟
نمی دانم این چرخ فلک چه می خواهد! نمی دانم مارا به کجا سوق می هد؟
به راستی هدفش چیست؟
حسی در قلبم می گوید: خودش هم سردرگم است.
صدایی در ذهنم می پیچد. زندگی بی ...
داستان کوتاه برای با تو بودن انسان بودن کافی ست
#داستانک
#برای_با_تو_بودن_انسان_بودن_کافیست
تو مرا آفریدی و این برای تو کار آسانی بود.
مرا اشرف مخلوقات نمودی و باز هم برایت آسان بود.
نامم را با سهولت انسان نهادی، از روح خودت در وجود من دمیدی
و مرا فرشته ی زمینی خودت کردی.
نطفه ای بودم در بطن مادرم، از همانجا با بند بند وجودم آمیخته
شدی و مرا از محبت های بی دریغت، محروم نکردی.
۹ ماه گذشت و چشم بر روی زیبایی های جهان شگرفت گشودم.
گیج و منگ ...
داستان کوتاه مرگ درد
بازهم خم و راست شدنهای مکرر و خستگیهای جان فرسا!
بازهم فریادهای آقا بالاسرش و زورگوییهای افراطی!
کمر صاف کرد و با غرغرهای پی در پی آخی از گلویش خارج شد.
-آخ خدا، تاکی این قدر سختی بکشم؟
دیگه خسته شدم، تحملم حدی داره.
نگاهی به دست های خشک شدهاش انداخت و با لبهای آویزانی زخم روی دستش را نوازش کرد.
-الهی بمیرم برات که اینجوری زخم شدی. اوف، باشه بالاخره این شب
صبح میشه، بالاخره این درها باز میشه؛ غصه نخور دست خوشگلم!
از ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.