? خلاصه :
همه مون می دونیم که قتل بَده و قاتل آدم بدیه. اما تاحالا فکر کردین چرا بعضیا قاتل می شن؟
یه قاتل احساسات هم داره؟ می تونه کسی رو دوست داشته باشه؟
می تونه به کسی کمک کنه؟ می تونه برای دوست نیمه جونش زار بزنه؟!
خلاصه که اگه فکر می کنید دوست دارید دنیای درون یه قاتلو بشناسین،
این رمان ترسناک، طنز، فلسفی، غمگیــن و اجتمایی رو به شما تقدیم می کنم.
قسمت از رمان :
کوین یک قاتل نبود و نمی خواست باشد. کوین فقط یک بچه ی چهارده- پانزده ساله بود،
یک بچه ی عصبی و دردسر ساز که زندگی خیلی سختی را تجربه کرده بود.
کوین از آن بچه هایی بود که سر کلاس مزه می پرانند و با شیطنت های شرورانه شان،
معلم ها را عاصی می کنند. از آن بچه هایی که نمره هایشان هیچ وقت از پانزده بالاتر نمی رود،
اما هیچ وقت هم مجبور نمی شوند یک سال تحصیلی را دو بار بگذرانند.
او بچه ی بی ادب اما محبوبی بود، با تعداد زیادی دوست که صمیمی ترینشان “راب” بود.
راب پسر درشت هیکلی بود که همیشه می خندید. و در مقابل کوین که همیشه عصبی بود،
راب کسی بود که هیچوقت عصبانی نمی شد.
فکر نمی کنم احتیاج به جزئیات بیشتری باشد،
❌❌ این رمان اختصاصی سایت رمان های عاشقانه میباشد و کپی برداری از این اثر به هر دلیلی ممنوع میباشد و در صورت مشاهده برابر با قوانین کپی رایت برخورد خواهد شد ❌❌
آخرش خیلی قشنگ تموم شد
خوشگل وترسناک بود
عالی بود دختر کارت حرف نداشت