شعر
✨ مرد بودن
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
مردبودن به زوربازو نیست جانم!
به صدای بلندت که بیاندازیش در سرت، و دعوت کنی به تماشایش نیست.
می خواهی مرد را برایت تعریف کنم؟
اینذکه بنیشینی حتی برای چند دقیقه ا ی ناقابل، به پای دردودلهای شریک زندگی ات!...
این که بخوانی تمنای چشمان نازنینش را، بدون برزبان آوردن آنها...
مردبودن به غیرت های دم به دقیقه ات، که حتی خودت در دلیلش مانده ای نیست.
دست زنت را بگیر و محکم بفشار.
به او بفهان بودنت تا ...
شعر
✨ شب های حسرت زده
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
من دردهایم را واژه می کنم، بر پیکره ی بی جان دفترم.
شاید برای تو سرگرمی در کنار قهوه ی عصرگاهیت باشد،
و یا شایدم تزهای روشنفکرانه ات در محفل دوستانه!...
اما من دردهایم را فریاد می زنم، بر تن سفید کاغذ؛
تا شاید اندکی، به تعبیر خوش خیال کودکانه مان به اندازه ی چشمان مورچه،
کم شود از بار سنگین نشسته بر شانه هایم...
من مشعل دارم.
نورش را که دنبال کنی می رسی به جایی ...
شعر
✨ عشق
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
عشق را در هیاهوی جوانان ساده دل، جستجو نکن !
عشق زمزمه ی گرم ارامش است.
صدای غارغار هر کلاغی را لقب عشق نباید داد!
عشق را در سکوت چشمان معشوقت بیاب.
زمانی که تنت خمار شد و نگاهت خیره ی دستان پر محبتش،
و فهمید راز نگاه دردمندت را...
عشق دستت را میگیرد و همچو کودکان نوپا رسم راه رفتن را می اموزد.
زمانی که چشمانت را میدوزی به نقطه ای، دست گرمش حمایتت میکند.
عشق را باید ساخت، نمی ...
شعر
✨ کودکانه هایم
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
در دنیای بزرگترها چه زیبایی را دیدیم،
که عاشقانه های کودکیمان را ارزان به آن فروختیم؟
کفشهای تنگ شده به پاهایمان را کیسه پیچ می کنیم به یادگار،
و اگر شیرین است دلبستگی های بچه گی هایمان، پس چرا می دویم؛
با سرعت نور به دنبال سال های بزرگ سالی؟ و اگردل چسبمان نیست،
پس چرا نشانه هایش را برای آیندگانمان ارمغان می بریم؟
و با لذت شرح می دهیم بازی های پنج سالگی مان را؟
خاصیت انسان است...
هرچه ...
شعر
✨ بانوی من
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
نگاهی به رد روزگار بر چهره ات بکن!
با توام بانو...
دست بیانداز به گرد پیریِ نشسته بر نقشی،
که از کودکی افتخار می کردی به آن؛
و اکنون به اندازه یک بندانگشت غبار نشسته بر آن.
اشک ریختن بی فایده ست.
شکستن بغض هایت درگلویت و له شدن در تنهایی ات،
ثمری جز اضافه شدن بر خط های زیر چشمت ندارد.
دست بگذار بر زانوهایت و با تکیه بر ذکر فاطمه زهرا(س) برخیز.
برخیز و گردگیری کن روح تشنه ات ...
شعر
✨ روح نواز
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
گردگیری که میکن، قبلش نگاهی به قلب سرمازده ات بیانداز.
در پیچ و تاب های رونده ی خاطراتت؛ اندکی تأمل کن.
ببین کدورتی درپستوهای ذهنت نمی آزارد روحت را...
اگر دقت کنی، می فهمی که خستگی ات جسمی نیست!
روحت آزرده خاطر شده و با فریادهای گلویت خودنمایی میکند.
به یادش بیاور.
روح تشنه ات را آبیاری کن؛ دست نرم و آسیب دیده اش را بگیر و با هم به طبیعت بروید.
او را به پشمکی که مرد جوان ...
شعر
✨ نگاه
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرشید حعفری
یادآوری عمق نگاهت،ترانه ای در دلم می نوازد۵
طوفانی از سیل اشک در چشمانم به راه می اندازد
هر چند راه رسیدن ما از یک طریق هست و آن مرگ
من مرگ را برای رسیدن به نگاهت دوست می دارم
و اگر در آن دنیا نگاه های ما از هم جدا باشد
جدالی با خدا راه خواهم انداخت
که تنها راه صلحش نگاهت باشد
شعر
✨ بوی مرداد
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سعیده براز
مردادامسال مانندسالهای گذشته بی رنگ وبونیست
مردادامسال بوی گل یخ میدهد،بوی عطرتن تورا
ومن مست این عطرکه تمام تنم رادربرگرفته
پیراهن گلدارم راتن میکنم وروی گلهای یخش دست میکشم
وبه دورخودمیچرخمو میچرخم
موهایم راروی شانه هایم رهامیکنم و
آهنگ تورازیرلب زمزمه میکنم
امسال تمام تن من بوی یک مرداد ماهی راگرفته
مردادماهی که تمام زنانگیهایم رابیدارکرده
وازاین پس مردادهرسال من آشفته ترازهمیشه
باتنی آغشته به عطرگل یخ به دنبال گمشده ام
به دورخودهی میچرخمو میچرخم
شعر
✨ در انتظار آمدنت
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سارا خوشحال
در انتظار آمدنت
سارا خوشحال
غروب شد باز تو نیامدی
دلتنگی هایم فوران کرده
بی حوصله ام ؛ اما تو نیامدی
درخت گوشه حیاط از شرم نگاه من خزان شد و باز تو نیامدی
بیا که خسته ام از غروب هایی که می آید اما تو نیامدی
بیا که قول می دهم با آمدنت پرنده شویم ؛ بال بگشاییم و پرواز کنیم
تو فقط بیا
شعر
✨ پالتو پوست
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
پالتو پوست...
درست لحظه ای که میخواستمت
تورو دست تو دست اون دیدمت
توزیرش زدی هرچی که دیدم
من ازاین دورویی لرزیدم
اونی که همراه تودیدم
همونی که تو اینستات دیدم
از اینکه بامن میکنی بازی
داری ب قلبم هی چنگ میندازی
برات کم نذاشتم تو دوستی
اما توفقط فکر پالتو پوستی
نداشتم وگرنه هزارتا پوست
میدادم دمت تا نشی هرز دوست
بجای پوست قلبمو دادم
همین شد نبودم جز آدم
توباادم حسابی ها تک میزنی
ب قول خودت سنگ ب قلک میزنی
چه راحت منو به یه شام میفروشی
برای ...
شعر
✨ چهل سالگی
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
چهل سالگی...
اخرش اما چی شد
توشدی عشق یکی دیگه
من شدم تنها وسردرگم
اون برات قصه شب میگه
ب خیالت خوبه حالم
همینکه روی پاهامم
شدم دمخور دود سیگار
بیتو مثل سگ هارم
میگن شبا توی اتاقش
مست میشی،خراب اونی
هه،کارت همینه عشقم
فقط مسافر می خوابونی
حرفات هنوز یادم نرفته
عاشق عشق جنونی
نه عزیز تو هرجور ک باشی
دنبال داداشی جونی
پرت میشی روی لحافش
میخوای براش ستاره باشی
بی شعور حالیت نی اصن
تو فقط وعده ی شباشی
آخرش اینم بعد چندروز
باکلی خاطره میره
میخوام ببینم بعد چهل سال
کی یه ساعت ...
شعر
✨ خواب توت
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
خواب توت...
((آروم چشاتو واکن
آها درست همینجا
دستاتو بالا ببر
قلبم واسه تو تنها))
این آخرین حرفت بود
بعد از همین ی لحظه
همه جا رفت تو سکوت
چشامو وامیکنم
تو نیستی پشت سرم
با دیدن نبودت مغزم میکشه سوت
من با خیال خودم
تورو دیدم پیشمی
باهضم واقعیت فقط میکشم فوت
قلم رو بر میدارم
خودم رو میکشم زود
من مرده ای تو تابوت
لبات طعم خاصی داشت
طعم شیرینی خوب
طعمی عجیب...مثل توت
این خواب همیشگیه
هرشب همین ی جمله ت
میشه تکرار تو سکوت
فقط یه ماه نیستی
نیستی ببینی که من
بی تو ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.