از آنجایی که عشق شروع شد… از همان خانه… از همان خشتهایی که دانه به دانهاش، پر بود از من و او
از آنجایی که قلبم پر تپش وجودش را صدا میزد، از همان لحظهی اول که چشمانش وجودم را از آن خود کرد.
نگاهی که اولین گناهم را رقم زد، نگاهِ به رنگ شبش بود. گناهی با تقدیری به رنگ چشمانش!
آخرین خیال زیبای زندگیام، خیالی به رنگ سیاه، اما از جنس سفیدی بود. سیاهیاش از ظلمت شب تارتر بود، سفیدیاش از روشنای خورشید کور کنندهتر.
خیال چشمانش، زیباترین خیال زندگیام بود؛ آخرین خیال زیبای زندگیام!
بیحال و بیحوصله، دمر روی تختم خوابیده بودم و به سقف اتاقم خیره بودم. اونقدر به اون سقف سفید نگاه کرده بودم که تمام مربعها و ترکهای ریز روی اون مربعها رو حفظ شده بودم.
چند دقیقه پیش بود که مامان به جونم غر زده بود که چند کلمهای درس بخونم و این موضوع رو سرسری نگیرم؛ ولی من مثل همیشه بیخیال و سر به هوا بودم. این حرفها رو همیشه میشنیدم و برام بیاهمیت بود. اونقدر میگفت و میگفت که حتی آدمآهنی هم در برابرش به ستوه میاومد.
همهی این هجده سالی که از خدا عمر گرفته بودم همین بود، همیشه بحث و دعواها سر من نبود؛ ولی من بچهی کوچیکه بودم و همه چی باید سر من شکسته میشد، حتی کوچیکترین دعوایی توی خونه آخر به من و حضورم
این رمان اختصاصی سایت رمانکده میباشد و کپی برداری از این اثر چه با ذکر و چه بدون ذکر منبع حرام می باشد .
سلام فصل دوم این رمان چیشد؟فصل اول که نصفه نیمس
تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و...) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و .... ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©
نظرتون راجب این رمان چی بود؟