دانلود رمان در امتداد مرگ به قلم کیمیا هاشمی
سال ها پیش شخصی از خانواده با اصل و نصب رستگار در یک تصادف مشکوک به قتل می رسد.
حال بعد از چند سال تلاش و آموزش متوالی ، نوه محبوب این خانواده در پی انتقام خواهرش
به عنوان نفوذی پلیس در یک باند قاچاق انسان ، اسلحه و مواد فعالیت می کند. در این راه ،
دختری ناخودآگاه پای در میدان این بازی مرگبار می گذارد. دختری که به طور کامل برنامه های
آراز را ...
دلنوشته همین روزها باید
همین روزها باید
جایی میان آغوش تورا
برای قشلاق زمستانه ام انتخاب کنم
این هوای سرد،تنها؛
کوچ به دل تو را میطلبد.
#فرنوش_گل_محمدی
دلنوشته من سواد نوشتن ندارم
من که سواد نوشتن ندارم!
تو بگو چگونه دوستت دارم را در بی کران آسمان به واژه بکشم،
تا خدا باران عشق را، بر سرمان نازل کند؟
#فرنوش_گل_محمدی
رمان عاشقانه و جدید آخرش قشنگه به قلم و رحیمی
شنیدی عشق چکار میکنه؟؟؟فکر نکنم عمیق دیده باشی ، خبر دادن فصل عشق یه جوری عاشقت میکنن که حسابی تو دلت رد عشق بمونه ، میگن عشق جادوگره وحسابی جادو میکنه اون هم با کلی قشنگی ، میگن اونقدر اخرش قشنگه که هیچ مجنونی بی لیلی نمیمونه وفرهاد از غمش کوه نمیکنه ، همیشه تو مغزمون فرو کردن که اخر قصه های عاشقنه با غصه تموم میشه ، ولی ایندفعه اخرش ...
رمان عاشقانه و جدید تو شدی آرامشم به قلم زیبای رقیه حسینی
رمانمون راجبه یه دختره که توی بچگی شاهد مرگ مادرشه و با یه پسر هم خونه میشه، چند سال بعد
یه نفر میاد تو زندگیاش که چیزهایی رو میفهمه و زندگیاش تغییر می کنه.
[caption id="attachment_18152" align="aligncenter" width="300"] [/caption]
مقدمه:
باران رنگ های آهنگین دارد
خورشید و بادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت
پنجره ای گشوده به دریا
و پرنده هایی در دوردست
به جستجوی سرزمین های به ...
داستان کوتاه وقتی عقرب نیشم زد نرگس شرهانی
زیر اجاق را کم کردم و با نالهی عزیزه ، کرکابم و پایم کردم و به حیاط دویدم. عزیزه خواهرم دراز کشیده بود
و مامانم که شله را روی سرش با یه سنجاق طلا بسته و ماکسی سورمهای تناش کرده بود، به نخل تکیه
داده و با دست خالکوبی شدهاش قلیان دود میکرد.
از دیروز که عزیزه را از بیمارستان آورده بودیم، فقط ناله میکرد. از اینطرف هم صدای بچهها توی کوچه به
مغزم کوپ کوپ میکرد. ...
قصه صوتی گربه ی بازیگوش با اجرای زهراغلامیان و به قلم ندا سلیمی
سلام سلام بچه ها
امروزهم باقصه ی قشنگ مهمون خونه هاتون شدیم تاواستون داستان بچه گربه ای راتعریف کنم که مامانش راگم کرده بود...
این گربه کوچولوی ماکمی سربه هوابودبه حرف مادرش گوش نمی کردومدام بابازیگوشی هاش ازمادرش عقب می موند وگم می شد.
اما هربارمادرش برمی گشت وپیداش می کردوگربه کوچولو هم عادت کرده بودکه هروقت مامانش راگم می کنه حتماکسی هست که پیداش کنه.
واسه همین دست ازاین سربه هوایی ...
دکلمه صوتی مادر با اجرای سمانه کولابادی به قلم بهاره اعلمی
دلم براش تنگ شده بود.
یه دسته گل رز سفید گرفتم رنگ موهاش،رفتم پیشش.
رسیدم کنارش، خم شدم دستش رو بوسیدم و سلام دادم.
هیچی نگفت. حتی مثل همیشه دستش رو نبرد لای موهامو و سرم رو نوازش نکرد.
دلگیر بود ازم، حق داشت.
نشستم کنارش، سرم رو گذاشتم روی پاش، روی پای چپش، آخه پای راستش درد می کرد،جنین وار توی خودم جمع شدم، یه نفس کشیدم بوی عطرش پیچید تو ریه هام. مثل ...
دکلمه صوتی کابوس با اجرای احسان بصیری و ب نویسندگی ندا سلیمی
کابوس رفتنش را همه شب می دیدم
اما نمی ترسیدم؛
چون صاحب قلبم آدم خاص بود....
تنهایم نمی گذاشت...
رهایم نمی کرد!
کابوسم را که فهمید؛ خندید
خنده هایش کلافه ام می کرد.
اما خندیدم...
تا دوباره کابوس آمد؛
اما شکل یه آدم ؛نه یه خواب...
از دیدنش ضربانم افتاد...
پلک هایم به هم نمی رفت...
تیله ی چشمانم راکد مانده بود...
کابوس من؛ دختری با موهای پریشان شده روی شانه هایش؛
با چشمانی مشکی تراز پر کلاغ؛
با آغوشی به گرمای حرارت آتش ...
دکلمه صوتی بعد تو با اجرای رقیه رحیمی و به قلم نداسلیمی
قلم با واژه بشکستم
دل از اسم تو برداشتم
تب شعرم گرفت اما...
به اغمای توبرگشتم.
قلم بادرد انداختم
که کاغذسینه اش بشکافت
تورا صدواژه هم کردم
دل ازاشعار برداشتم.
قلم با گریه می خواند
مراهم درد آشناییست
به غیراز اوکسی هم هست؟
که غم ازپرده بردارد.
تورا اجبار به خواندن نیست
مرااجبار به شعرهم نیست
اگردل با توهم باشد
مراشعرگفتنت کافیست....
نوشته ی نداسلیمی
دکلمه صوتی دختر قانون مند بی دل با صدای رقیه رحیمی و به قلم مرجان بهمنیار
دکلمه صوتی ازعشق مگویید با صدای ...
دکلمه صوتی ماه من با اجرای نفس نیکنام و به نویسندگی مائده شائق
لیوان چاییِ تو دستم رو سمت لبم بردم...
همینطوری خیره بودم به چراغ خونه ها که از دور نمای جالبی تو شب داشتن و تلفیقش با رقص بخار چای بینظیر بود...
دستش رو جلوی چشمهام حرکت داد : حواست کجاست! به چی خیره شدی؟
خودم رو جمع و جور کردم : چی! آهان. هیچی حواسم نبود...
مکث کردم؛
- وا تو چرا زل زدی به من؟!
گفت : تو راه که داشتیم می اومدیم ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.