فردا قراره با اتوبوس به تهران برم تا شغلم و که پزشکیه
ادامه بدم… هرکی منو ببینه باورش نمیشه پزشکم .. ب
لطف کلاسای جهشی و جلوتر از همسن و سالام امتحان
دادن الان پزشکم ….. .
درحال حاضر درحال جمع کردن لباسامم …اینم از این ….
زیپ چمدونم و بستم…اوففففف بلاخره تموم شد آخیییش…
عرق رو پیشونیم و می پاکم و خودم و رو تخت پرت
میکنم…از فرط خستگی زودی خوابم برد…وقتی بیدار شدم
ساعت و که دیدم چشام چهار تا شد.. .
_اووووو چقد خوابیدممم
ساعت ۹ شب بود خیلی سرحال پاشدم و بعد از شستن دست و
صورتم جلو میز ارایشم نشستم…
اول شروع کردم به تجزیه تحلیل کردن خودممم…
من دختری با موهای مشکی و صاف و چشمای آبی
آسمونی …ابروی معمولی و لبای خوش فرم هستم درکل از
نظر خودم قیافم خوبه… یعنی خودم از قیافم خوشم میاد..از
جام بلند شدم و به سمت آشپزخونه رفتم .. بعد از برداشتن
چن تا هله هوله نشستم جلوی تلویزیون و مشغول تماشای فیلم
شدم … در همون حال دوباره خوابم برد…آخ چقدر گردنم
درد میکنههه … دسشوییم دارم ..بلند شدم برم دسشویی
برای انجام عملیات:::((( نیم نگاهی به ساعت انداختم که
چشام درشت شد…
وااااای ۹.۳۰ ساعت ۱۰ اتوبوس حرکت میکنه و من
درود عالی بود، گوجانه،دختر یخی
درود خیلی عالی بود.گوجانه.دختر یخی
@Gffdsvbr به آیدیم پیام بده بهت بگم چطور رمانتو بفرستی
چجوری میتونم منم رمانمو براتون ارسال کنم؟!
عالی بود عالی عالی عالییییی
ممنون از قلم زیبا تون عالی بود