خلاصه کتاب:
فردا قراره با اتوبوس به تهران برم تا شغلم و که پزشکیه
ادامه بدم... هرکی منو ببینه باورش نمیشه پزشکم .. ب
لطف کلاسای جهشی و جلوتر از همسن و سالام امتحان
دادن الان پزشکم ..... .
درحال حاضر درحال جمع کردن لباسامم ...اینم از این ....
زیپ چمدونم و بستم...اوففففف بلاخره تموم شد آخیییش...
عرق رو پیشونیم و می پاکم و خودم و رو تخت پرت
میکنم...از فرط خستگی زودی خوابم برد...وقتی بیدار شدم
ساعت و که دیدم چشام چهار تا شد.. .
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.