داستان درباره دختریه به اسم نفس که به خاطر بدهی های هنگفتی که پدرش بالا آورده مجبور میشه برای پاس کردن همه بدهی ها تن به انجام کاری بده که تمام مسیر زندگیشو تغییر میده ماموریتی که توی اون باید سعی کنه یه دختر شروشیطون و بازیگوش باشه تا طی اون باعث بشه یه نفر گذشته هاشو فراموش کنه و تغییر کنه…
……..ماموریت خانم فداکار…….
نه نرو…
صبر کن…
قرارمان این نبود…
باید سکه بیندازیم…
اگر شیر آمد تردید نکن دوستت دارم…
اگر خط آمد مطمئن باش که دوستت دارم…
لبخند موزیانه ای زدمو ریز ریز به ریش نداشته اون پسره زشت بی قواره خندیدم
هنوز منو نشناخته فکر کرده در قبال کاری که انجام داده کوتاه میامو سکوت میکنم نخیر جناب به من میگن نفس فرخی مادر نزاییده کسی حقمو بالا بکشه من در نقش چغندر باشم
یکم به اطراف نگاه کردم وقتی خیالم از اینکه کسی توی پارکینگ نیست راحت شد به سمت ماشین آکورای مشکی رنگش رفتم
از تو کوله پشتیم تیغو در آوردمو با بدجنسی تمام روی کاپوت ماشینش یه علامت لبخند بزرگ کشیدم بماند از این کاری که کردم چه قدر حاله خودم به خاطر کشیده شدن تیغ روی کاپوت بد شد یعنی تمام جوارح و موهای تنم سیخ سیخی شد حالا خوبه کسی اینجا نبودا
وقتی به نقاشیم نگاه کردم سری به نشونه تایید تکون دادم خوب بود چشمای درشت و گرد به همراهه یه لبخند خیلی حرص درار پت و پهن که میتونست حسابی بسوزونتش
تیغو توی کیفم گذاشتم رژ نازنینمو که دقیقا برای همین کار خریده بودم دراوردمو روی شیشه جلویی نوشتم:
سلام
درخواست ارتباط باهامو داده بودید ایدی تلگرام و روبیکامو میذارم جهت نظراتتون حرفی باهام دارید یا حتی جهت همکاری برای نوشتن رمان یا زدن کانال و چیزای دیگه میتونید بهم پیام بدید
تلگرام:writet_81@
روبیکا:Dokhy81@
بیشتر توی روبیکا فعالم توی تل شاید یکم دیر جواب بدم
دوستتون دارن
عالی بود
زیبا بود خسته نباشید من عاشق همه رمانای شما هستم
عالی
عالی بود
عالی بود یعنی تو عمرم رمان به این قشنگی نخونده بودم
سلام رمانه جالبی بود اما میتونست خیلی قشنگ ر باشه
واقعا عالی بود اینم مث بقیه رماناتون عاشق قلمتونم خیلییییییی زیبا بود
ممنونم ازتون
سلااام
رمان زیبا و قشنگی بود و بهتون بابت خلق یک همچین اثری تبریک میگم
یک رمان کامل هستش که به حواشی زیاد نمیپردازه و داستانی کامل رو روایت میکنه
پیشنهاد میکنم مطالعش کنید
ممنون عالی بود