یه دختری که مدت هاست کارشو کنار گذاشته
اما یه اجبار اونو دوباره سمت کار سابقش میکشونه
دزدی…
و دو نفر که مدتها از هم جدا بودنو
به بهانه ی یه دزدی دو باره همدیگرو میبینن
ما هر کدام از هم جدا
هر کداممان از یک نقطه دنیا
با سرنوشت به هم وصل شدیم
و باعث وصل شدیم…
–کمال…..
کمال–نه،امشب نه. امشب باید پیش من بمونی. هیچ عذریم پذیرفته نیست. من منتظر نمیمونم تو به ریش من بخندی.
بعد بلند شد و دستمو گرفت و رو به مامان گفت–ستاره خانم ما میریم استراحت کنیم. شماهم شب بمونید.
بعد بدون این که منتظر یک کلمه باشه دستمو کشید و منو برد بالا. لحظه ی آخر صدای زمزمه ی آوا رو شنیدم که گفت–فقط به خاطر منه.
نه به خاطر اون نبود. به خاطر خودم بود. من نمیتونم یه بار دیگه یکی دیگه ارو از دست بدم. پروا کافی بود. اون رفت. من تمام تلاشمو میکنم تا این یکی نره.
لبخند اجباری زدم و گفتم–به خاطر آواس. این روزا درگیر کاراشم. پول مهریه ارو که ازت گرفتم میبرمش برای عمل.
کمال نیشخندی زد و گفت–فکرای باطل نکن.
چشمامو ریز کردم و گفتم–یعنی چی؟
دستشو آورد سمت شونه ام و سعی کرد بلوزمو بکشه بالا و گفت–اینو بیخیال. بیا امشب به هیچی فکر نکنیم.
شونه هامو از دستش کشیدم بیرون و گفتم–صبر کن. منظورت از خیال باطل چی بود؟
با توجه به اینکه اولین نوشتشون بود خیلی خوب بود.
پ.ن: من بیصبرانه منتظر رمان بعدیم
پایانش چجوریه خوشه ؟ من تازه میخوام شروع کنم بخونم دلم میخواد رمانای پایانش خوبو بخونم
خیلی رمان قشنگی من نه تنها از رمان بلکه از این سایت هم خوشم اومد من رمان زیاد می خوانم همرو به زور دانلود می کنم ولی این یکی راحت دانلود ممنون از زحماتتون و ممنون از نویسنده
رومان زیبایی بود من که عاشقش شدم
عالی
بد نیس