این رمان فصل دوم تنها دور از تو است. در فصل اول قصه ی عشق دلسا و امیرسام بود که به اتمام رسید. داستان این فصل در مورد زانیار که به اصرار دلسا توی مجلس عروسیشون شرکت میکنه، غافل از اینکه سهراب برادر سالار در پی انتقام در کمینش نشسته اما همون شب سوء قصد پای دختری به اسم آرزو به زندگیاش باز میشه که… پایان خوش.
*****
تو نیستی و نمیبینی به کجا میرسم؟!
پس از تو اسیرم
اسیر به زنجیر کشیده عشق
عشق زندانبان قلبم
قلبم مچاله در قفس
قفسی از تنهایی و غم نبودن تو
تو نیستی و دنیام خالیه
خالیه از وجود تو
و
چشمانت…
این رمان جلد دوم رمان تنها دور از تو می باشد و جلد اول این رمان رو میتوانید از لینک زیر دانلود کنید
www.romankade.com/1398/11/29/دانلود-رمان-تنها-دور-از-تو/
دردی بدی تو سینهام نشسته بود. نفسم به حدی سنگین شده بود که احساس خفگی میکردم. نمیدونم این چه حسیه که دست از سرم برنمیداره؟! عشقه یا عذاب وجدان! تا چشمهام رو هم میبندم یک جفت چشم عسلی خیس توی ذهنم نقش می بنده. نگاه آخرم رو به دلسا و امیرسام انداختم نه من نامرد نیستم. این دختر سهم من نبوده و نیست. باید برم برای همیشه و هیچ وقت ایران برنگردم. با قدمهای بلند از باغ بیرون زدم خودم رو به ماشینم رسوندم. با یک تیکاف از جا کندمش با سرعت بالای بی هدف فقط میروندم. کجا؟! خودم نمیدونم. فقط میخواستم فرار کنم از اون چشمهای عسلی که بیخیالم نمیشد و حالم رو دگرگون میکرد. مشت هام رو محکم پی در پی به فرمون میزدم. خودم و اون دو تا چشم عسلی که دست از سرم بر نمیداشت رو لعنت میکردم.
لعنتی چی میخوای ازم؟! دست از سرم بردار!