آن شب که رویا هم آغوش امید بود
عشق در جان و تن سرو عظیم بود
آن شب که خدا، قاضی شد و خواست
حکم به جنگ و خون این ساده دلان داد
خورشید به پا خاست و زمین گرم شد
جوی خون عشق بر آن رنگ گرفت
سرو بلند قامت از این ننگ خروشید
کاین خاک به تاراج نباید برفت
عشق شعله کشید و تیر نفیر سر داد
سینه ی دژخیم را ز هم گسست و برید
خاک به آغوش کشید دلیران را
این خدایی شدگان شهید را
زمین خون داد، جان داد، سرو داد
کز دل دشمن رهایی بیافت
#سپیده_صوافی