مجموعه دلنوشته حسرت واژهها
بهنام خداوندی که در این نزدیکیست!نام دلنوشته: حسرت واژههانام نویسنده: ستاره لطفیویراستار: فاطمه اسدیتگ: منتخب مقدمه:تا دهان میگشایم،خواه یا ناخواه سطری از غمهای خاک خورده و بیرحم دلم میخوانم!واژه به واژهی سخنهایم،بوی حسرت و تیمار گرفتهاند... .از دل بیچارهای که ناز و نای آواز ندارد،انتظار شادی و خوشحالی نیست... .این دلِ سوخته و له شده،قافیهها را باخته و فقط سطری از نبودنهای ستمگرانهاش را کنار هم ردیف میکند و نمیداند برق حسرتِ گفتههایش تا فرسنگها نمایان است... !من ...
مجموعه دلنوشته مهمات
آرامش یعنی، از خدایت بخواهی، وجودت را سرشار از خودش کند... مابقی به دنبالش خواهد آمد!...اول از همه، خدا را از درونِ قلب و ذهنِ خودم، با شما آشنا میکنم...خدا، از نامش پیداست که فراتر از هر وصفیست...نه در توانِ من است، نه در توانِ تو و نه هیچ کسِ دیگری که حتی عمیقاً به او فکر کند!...حتی اگر تمامِ عمرت را بگذاری، نمیتوانی این ذاتِ بیچون را درک کنی! از آنجایی که خدا فراتر از هر چیزیست ...
دلنوشته تیرگی ها و سیاهی ها
یخ زدن تنها زمان باریدن برف نیست! زمان سردی شدید هوا هم نیست.
گاهی آنقدر در عمق تنهایی و افکار خودت غرق می شوی که آنوقت معنای عمیق سرما را می فهمی.
می دانی جانم؟
تنهایی یعنی همان یخ زدگی ولی به مرور...
به خودت که می آیی می بینی قلبت آنچنان یخ زده، که با هیچ محبتی گرم نمی شود. حتی شنیدن قصه ی عاشقی دیگران هم، دل سیرت را، گرسنه ی، ذره ای مهر و محبت، نمی ...
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنهایی.#محمد_علیخانی دلنوشته ریاضی
دلنوشته وقتی غم وجودت
دلنوشته ...
دلنوشته چقدر سعی کردم بذارمت کنار
چقدر سعی کردم بذارمت کنار
شدم من مثل یه آدمی که با
پای خودش داره میره سمت دار
چشم بهم زدن زندگیم شد آوار
خواستم که سرد بشم با تو با همه
سخته بگم بی تو زندگیم غمه
بی تو و چشمات زندگی شده وارون
شدم یه ولگرد دیوونه ی داغون
خنده هام محو شد دیدمت با اون
خنده هاتو با اون جلو چشمام موند
جا موند رد پاهات رو این دله من
خسته شدم انقدر کردم گِله من
چقدر چشمامو بستم روی کارات
تو هر شرایط همش ...
دلنوشته از بچگی از خون متنفر بودم
یادمه وقتی بچه بودیم یه بار انگشتم به صفحه های کتابم کشیده شد و خون اومد،نمی تونستم نگاش کنم؛ تو برام با بستیش...بعدشم دلداریم دادی که سریع خوب میشه!
بزرگتر که شدیم وقتی آقاجون از مکه اومد جلوش گوسفند کشتن؛ خونو که دیدم جیغ کشیدم...با دستات جلوی چشمامو گرفتی و گفتی هیچی نیست دیوونه! به این فکر کن که قراره یه کباب مشتی بخوری!
چند سال گذشت و شنیدم دکتراتو گرفتی...وقتی بهت تبریک گفتم با خنده ...
دلنوشته زیبای مادر
مادر همان خورشید تابان و درخشنده ی زندگیست که می گستراند مهر و محبت و گرمای وجودش را بر سرمان.
مادر همان فرشته ی زمینی ست که با اشک هایمان اشک می ریزد و با شادی هایمان شاد می شود.
همان که با بودنش زندگی را لمس می کنی، همان که با آغوشش بهشت را حس می کنی، همان که با نوازشش آرام می شوی.
مادر یعنی لبخند خدا
یعنی عطر خوش مادرانه
یعنی یک دنیا آرامش، یعنی مهر
مادر زیباترین واژه ی جهان، ...
دلنوشته عاشقانه میدونی!
کنار هم بودن این نیست که فقط حتما پیشت باشه و ساعت هی زل بزنی تو چشاش و هروقتم دلت خواست دستاشو بگیری و باهاش بری بیرون و خودتو غرق کنی توآغوشش و آروم شی
گاهی وقتا میتونه عشق یه فاصله باشه و تو هم انقدر دلتنگ باشی که نتونی تو چشاش زل بزنی و دستاشو بگیری ولی وقتی میشینی ساعت ها تو اوج دلتنگی بهش فکر میکنی و با خیال بودنش، باهاش کل خیابونا و کافه های دنج ...
دلنوشته مراقب حرف هایتان باشید
مراقب حرف هایتان باشید
یک کلمه، یک حرف ،حتی یک واج کوتاه گاهی زلزله ای در زیر بناهای وجود میسازد،
گاهی چنان کاری دست دل آدم می دهد،
که باز سازی فرو ریخته های درون، از پس یک انسان بر نمی آید!
تنها چیزی که باقی می ماند آواری از جنس ویرانی ها ست.
ویرانی هایی از جنس شکسته ها و تخریب شده هایی از جنس اعتماد ها !
مراقب حرف هایتان هر چند کوتاه و کوچک، باشید
#فرنوش_گل_محمدی
دلنوشته ستاره ی چشمک زن چشمانت
تو که باشی، هراس از هیچ ندارم!
نفست که باشد، اکسیژن را هم نمیخواهم!
تو که باشی، الفبای فارسی را هم نمیخواهم؛ خود تو واژههای پر از احساس من میشوی.
افق چشمانت بلند پروازی من میشود و حضورت نامی روزهایم.
میخواهم از چشمانت بگویم، از دریای بیکران نگاهت؛ طعم نگاهایت برایم چشیدنیست.
لمس ستارهی چشمک زن سیاهی شب چشمانت، برایم آینهی تعلق است.
دور تا دور حیاط خانهی قدیمی قدم میزنم و حضورت را در آغوش میکشم، فاصلهی من و تو ...
دلنوشته بعضی وقتا
بعضی وقتا بعضی جاها اتفاقاتی میفته که دلت میخواد دست بکنی تو جونت و قلبتو همونجوری بکشی بیرون و چشمتوچشم بهش بگی:-دِ آخه لعنتی چته؟ چیمیخوای؟حرفِ حسابت چیه؟حالا خوب شد،زمینت زد،رفت،ردشد،شکستت؟خوب شد دیگه نیست! راحت شدی؟
حالا دیگه نزن! حق زدن نداری! وقتی نیست تو چرا باید کار کنی؟
مگه دلیل کار کردنت اون نبود؟
حالا دیگه وایسا!
بسه لعنتی وایسا! وایسـا!ا_اصغرزاده[آسمان]
دلنوشته شیشه دلم شکسته
شیشه دلم شکسته.
چینی بند زدهای شدهام،
که هر دم از هم گسسته میشود.
ترکهای بسیار دارد آینه دلم،
هر یک ردی از رنجیست که بر آن نشسته.
ردی از نامهربانی آدمهای زندگیام.
تکههایم هر کدام به سویی میروند.بیپناه و دردمند، تنها و سرگردان، آشفته و بیهویت
گمشده در معنا، گمگشته در آگاهی،
اهدافی که دیگران برایم ترسیم کردهاند.
نمییابم آنچه که آرامم کند.
نمیتوانم دمی در خود فرو رفته و افکارم را انسجام بخشم.#زهرا_محمدی_فرازاندام
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.