کنار پنجره ی خیال نشسته ام…
صدف چشمانم بسته ست…
ولی هنوزدر خیالم…
چون مرواریدی…
جست وجویت میکنم…
هنوزدرمرداب یخ زده روحم…
آشکارا نهانی…
خاطره هایت…
تمام تاروپودم را میلرزاند…
سایه ی وجودت…
هنوز برسرم می لغزد…
وهنوز…
خاکسترعشق…
در دلم هویداست…
چشمانم را باز میکنم…
بازهم خیالی بیش نبود…
یخ بست…
نفسهای گرم خاکستری أم…
ازنبود تو…
#زلفا