یک دختر شیطون،که عاشق کارهای هیجانی وپلیسیه،طی یک معموریت میخاد ازشیطنتش کم کنه،که……..
نویسنده:ساریناصفری
ژانر:پلیسی،طنز،کلکلی
فصل اول:
بامرموزی به قصر روبروم زل زدم!
چهارچشمی داشتم به همه جانگاه میکردم!
صدای پارس سگ توفضامی پیچید!
دربازشد ومردی سیاهپوش اومد بازوم رو گرفت،ویواشکی برد داخل(واخدا الشفا)
وقتی رفتم داخل دهنم بازموند!
چقدر محافظ؟؟؟؟؟ ( وای مامی!)
یک راهروی باریک بود مثل وحشیا منو کشید وبرد داخل!
باخوشحالی بهش نگاه کردم که سریع زد توذوقم!!ومنو برد سمت راست!
پس چرا داخل اون راهرو نرفتیم؟؟ اوف خدای من!!
منو برد داخل یک راهروی دیگه!
که هرطرفش کلی اتاق بود به یک اتاق که رسید در زد کسی گفت:بــیا!
(چه خشــــن ووای)
رفتیم داخل،ایـــــول چه زود رسیدم بهشون؟؟؟!
چته خسرو؟؟؟
(اوه چه اسمـــی)
خسرو:آقای مارکـ……..
(چـــی؟؟؟؟مارک؟؟؟ وای خدامنو بگیرالان میفتم،باخنده دستم وزدم به درو،اشک چشمم که بخاطره خندم بودوپاک کردم که یهو ازکرده ی خودم بدجورپشیمون شدم!آخه همه داشتن باصورت برزخی نگام میکردن یهو
کو پس