داستان کوتاه بام های برف خورده به قلم میم سادات
زمستان رخت سفر بسته بوداما انگار قصد دلکندن و رفتن را نداشت هر روز که می گذشت هوا سرد و سرد تر می شد.
چشمانش را باز کرد و خیره ماند به تک تک تیره های چوبی سقف خانه قدیمی بود و هیچ چیز شبیه ویلا ها یاآپارتمان های شهری نبود.
در جایش چرخید ,روی پهلوی چپش دراز کشید قطره آبی از سقف کنده و روی صورتش رها شد به آنی
در جایش نیم ...
داستان کوتاه اولین انار دنیا
پایش را روی اولین پله ی چوبی نردبام گذاشت و زیر لب چند کلمه ای نثار من کرد پایش را روی دومین پله گذاشت و دگربار چند کلمه ای زیر لب زمزمه کرد
حتم دارم من را مورد لطف قرار میدهد زانوهایش را روی پشت بام گڋاشت و دست به دودکش گرفت چندی نگذشت که قامتش روی بام نمایان شد سینی به دست از نردبام پایین می امد که چشمانم به لواشک داخل سینی برخورد ،نگاهی به ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.