داستان کوتاه دود روحی
دود روحی
به قلم پرنیا رخشا
تا که کسی قصد گفتن حرفی در دل دارد، معمولاً شخص دیگری در آغوشش میخزد و او را از گفتنش عاجز میسازد. حرفها در دل بمانند، یک دلی سیاه بر جای باقیست و هزاران شخص خزیده در آغوشت که قصد جانت را دارند.
بریدهی اول:
بوی سیگار در مشامم پیچید و باعث شد رد پوزخند بر روی لب بنشانم.
سیگار؟
دعوتش را پس نزده و پک عمیقی از سیگار زدم، متقابلاً من هم به صورتش دود ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.