الان وقتی دستمو بو کنم ، عطر دستای تورو داره ،
آخرین شماره تماس گوشیم ، شماره توِ که زنگ زدی تا مطمئن شی رسیدم.
آخرین پیامی هم که برام اومده رو تو فرستادی.
داری میگی :
( امروز خیلی خوش گذشت ،
چقدر شال بنفش بهت میاد ،
وقتی موهاتو بالا میبندی خوشگل تر میشی…)
ببین الان که هیچ …! اون لحظه ای که سرامونو نزدیک تر کردیم تا سلفی بگیریمو یادته؟
من حتی اون لحظه دلم تورو میخواست .
دلم تنگت بود.
با خودم گفتم : کاش الان جای تو ، تو کنارم بودی!
تویی که عاشقش بودم.
برای یه لحظه دیدنش آسمونو به زمین میدوختم ،
برای یه ثانیه گرفتن دستاش ، نگاه کردن به چشماش ، برای داشتن یه خاطره مشترک باهاش آماده بودم با همه دنیا بجنگم.
یادته وقتی میرفتی ، گفتم : راحت برو ! هیچکس جاتو نمیگیره؟
الان میخوام بگم : اینقدر دیر اومدی که دیگه حتی خودت هم جای تویی که عاشقش بودم رو نمیگیری.
نه که نخوام… نمیشه!
هی سردلمو شیره میمالم میگم ببین خودشه !
مگه یه عمر ثانیه هارو نشمردی که برگرده؟
حالا اینجاست.
بهش میگم مگه نمیخواستی اول و آخرت باشه؟
مگه نمیخواستی کنار گوشش زمزمه کنی : تو پاداش صبر و سکوت منی؟
مگه اندازه همه ثانیه های نبودنش غر و حرف و خاطره برای با ذوق و هیجان تعریف کردن براش کنار نذاشته بودی؟
بهش میگم : عوض نشده ، خودشه فقط بعد این همه سال بزرگ تر شده.باهاش غریبی نکن.
خودمم نمیدونم قلبم چه مرگشه ؛ شاید یکم میترسه.
میترسه از دوباره ترک شدن ،
شاید یکم عاقل شده ؛ اونقدر که بدونه فرصت دوباره ، اسلحهپر از گلولس.
یا شایدم اینقدر با تو ؛ تو رویا پرواز ،
به عمق اقیانوس شنا و
به قلب طولانی ترین غارها رفته و زندگی کرده که حالا ، خود واقعیت براش کمی و خودت هم جای خودت رو…
#دنیا_کاف