– شقایق، چه کار کردی تو؟
+ باید زودتر از این ها به این کابوس خاتمه می دادم.
– هیچ می فهمی چی داری می گی؟
-من به تو وقت دادم که با خودت کنار بیایی ولی نگو داری لحظه شماری می کنی که این درخواست لعنتی و بهم بدی.
+ فکر نمی کنی زیادی کشش دادیم؟ من خیلی وقته فکرهام رو کردم.
– اصلاً می خوای بری داداگاه چی بگی؟
+ تو کارت به این چیزها نباشه، اصلاً دلیل محکم تر از این که دیگه دوست ندارم و نمی خوامت؟
– ولی من دارم و دست من نیست که اگه بود می کَندم این دندون خراب رو که بوی چرکش داره خفه ام می کنه.
+ پس سریع تر بِکنش، بِکنش ماهان!
– جبره لعنتی، دوست داشتنت جبره!
«گوینده و نویسنده: زهرا حشمفیروز»