لبخند…روزگاری دوستم بود، همراه همیشگیام بود، اما الآن…نه!
لبخند…چه واژهی غریبی!
حتی یادم رفته است حالتش بر صورتم را، یادم رفته چینهای حاصل از آن، کنار چشمانم را…!
امل مطمئنم روزی باز میگردد…
باز میگردد، اما همان روزی که از من فقط یک عکس نیمه خندان مانده و یک ربان سیاه رنگ در گوشهی آن.
#هنگامه_دشتیانی