داستان کوتاه مغزهای زنگ زده
♡ به نام آنکه اگر حکم کند،همه محکومیم ♡
"مغزهای زنگ زده"
نویسنده:مهدیس رحیمی
موتور و سر کوچه پارک کردم.
نباید کسی می دید وگرنه براش بد میشد .
از دور دیدمش که با دو به سمتم میومد.
لبخندی زدم و براش دست تکون دادم.
بهم رسید و با خنده پرید بغلم.
نفس نفس میزد و صداش با خنده به گوشم رسید:
-دلم برات تنگ شده بود عشقم!
حلقه ی دستشو از دور گردنم باز کردم و گفتم:
-من بیشتر.حالا هم بیا سوار شو تا کسی ما ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.