مرا در شوک فرو بردی چه گویم از پریشانی…
که غوغا میکند در من نمی دانی، نمی دانی…
تمام هستی ام هستی، تمام هستی ات هستم؟
نمی دانم برای من چرا شیرین تر از جانی
عجب آرامشی دارم، برایم تازگی دارد!!
مرا می خواهی و خواهم تو را ای عشق پنهانی
رسیدی خسته از راهی که عمری منتظر بودم
به سختی “ما”شدیم و “من” نمی گردم به آسانی
نمی گویم، نمی گویی، ولی احساس نابت را…
همان می خوانم از چشمت که از چشمم تو می خوانی
گمانم خواب میبینم ، حقیقت دارد این آیا؟
چنین محو تماشایم شدی با چشم بارانی!
تو با من زندگی کردی، مداوم در غزلهایم
به دنبال تو بودم چون همان” یار دبستانی”
به رسم عاشقی دیدم تو را آخر ولی بعد از…
هزاران بار جان دادن در این دریای توفانی
سرودم پیش از این از تو تمام اشتیاقم را
چه با احساس میبینی ، چه با احساس می خوانی
ببین فرسوده از راهم، بیا چون خستگی هایم….
فقط آغوش می خواهد پس از این زجر طولانی
#فرهان_محمدی
درصورت تمایل به همکاری با تیم صوتی سایت رمانکده نمونه کار یا دکلمه خودتون رو به ای دی تلگرامی زیر ارسال کنید :
@ROMAN_ADMIN