داستان کوتاه تاوان یک رویا
به نامش و به یادش و در پناهش آغاز میکنم.
عصبی فریادی میکشد. انگار در قفس هی سینهاش جنگی برپاست. قلبش همچون کودکی ترسیده از رعد و برق، تند تند میتپد.
حالش همانند آتش فشانی است که بعد از اولین فوران و خالی کردن خود، حال آرام گرفته و نم نمک عقدههایش را بیرون
میریزد. اشکهایش انگار مسیر خود را پیدا کرده اند .
با درد، سر دو زانواش را میفشارد. روی کاناپ هی مشکی رنگ اتاقش نشسته است و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.