داستان کوتاه در انتطار آغوشت
آنالی:برخوردار از محبت مادر،نور چشم مادر
این بار هم مثل همیشه از دست نفرین ها و ناسزا هایش به اتاقش پناه برد و بغضی که گریبان گیر گلویش شده بود را بلعید.
به سمت آینه رفت و به خودش نگاهی انداخت به جنگل سبز رنگ چشمانش که برق اشک در آن میدرخشید و ضعیف نشانش میداد،بغضش را دوباره قورت داد و چشمانش را بست از این ضعیف بودن همیشه متنفر بود ، چشمانش را باز کرد و پوزخندی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.