داستان کوتاه همه رو برق میگیره منو چراغ نفتی
به نام یزدان پاک
#همهروبرقمیگیرهمنوچراغنفتی
#مریم_افتخاری_فر
قسمت یک :
گرمم بود، لحاف رو کنار زدم و طاق باز خوابیدم که صدای زمختی تو گوشم پیچید:
- بیداری؟... حاجیه خانوم پاشو ناشتایی ما رو بده دیره.
به زور لای چشمام رو باز کردم و یه حاله ی تیره رنگ دیدم. دستم رو زیر سرم بردم و با خیالت راحت خواستم دوباره بخوابم ولی با چیزی که شنیدم قشنگ نیمچه سکته رو زدم!
- خانوم جان باز که دندونات تو لیوانه ...
داستان کوتاه معجزه نقاشی
نام داستان: معجزهی نقاشی
نویسنده:دخترزمستانی(مهنازsm)
موضوع:کودکانه
یکی بود یکی نبود، غیراز خدای مهربون هیچکس نبود.
در روزگاران قدیم دختری بود که با مادربزرگ پیر و مریضش توی جنگل های شمال زندگی میکرد.
دختر کوچولومون اسمش نازنین بود و به نقاشی علاقهی زیادی داشت. گاهی از دل میکشید و گاهی از طبیعت.
یه روز که مشغول نقاشی بود با یه صحنهی عجیب روبه رو شد.
احساس کرد پری توی نقاشیش تکون خورد. قلمش رو روی میز گذاشت و به نقاشی نگاه انداخت و به فکر ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.