نگاهت کردم و دلم لرزید وقتی که به نگاه سردت نگاه کردم… همون موقع اشکام تو چشام یخ زدن و نتونستم گریه کنم. فقط پاهام شُل شدن. ولی باز نگاهت کردم!
با خودم گفتم شاید پشیمون شده باشه. شاید ایندفعه یه خورده از سردیِ صورتش کم شده باشه… اما نه! تو پشیمون نبودی از یخ زدن اشکای نریختهٔ من. چون تو دیگه دل نداشتی!
یعنی وقتی میومدی پیش من، دلتو جا میذاشتی پیش یه نفرِ دیگه و تبدیل می شدی به یه سنگ.
یه سنگ که شیار هایی از یخ، لا به لاش خودنمایی می کرد…:)
نویسنده: زینب حاجی ابراهیمی
ادیتور: محمد عزتی
گوینده: مهسا بایرامی