داستان کوتاه وجدان
| وجدان |
مرجان جانی
کیلید کمد پنجاه و یک و گرفتم و وارد رختکن شدم.
در کمد و باز کردم و لباسام و داخلش گذاشتم.... با دیدن لباس و یه گوشی داخل کمدم جا خوردم..
به اطراف نگاه کردم.
کسی نبود ….
گوشیو برداشتم و بهش نگاه کردم .. .زیاد مدل بالا نبود.
لبم و به دندون گرفتم و گوشیو گذاشتم داخل جیب شلوارم و در کمد و بستم.
کیلیدامو عوض کردم و وسایلمو گذاشتم تو یه کمد دیگ.
وارد استخر شدم.... ابش یخ بود و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.