داستان کوتاه تب بچه گانه
به نام خالق یکتا
تب بچگانه
همه چیز خوب بود. زندگی آرامی داشتیم و صمیمیت در آن موج میزد تا این که در یکی از روزهای پیشواز بهار، بعد از پاساژ گردیها و سنگ تمام گذاشتنهایش برای نو عروس زیر یک سقف نرفتهاش، تب شدیدی بدن رعنایش را به لرزه در آورد؛ نمیدانستم عاقلانه و به حساب خستگیاش بگذارم و یا تب عشقی عاشقانه؟...
هر چه که بود مرتضی من «پسر رشید مادر» بیدی نبود که با آن بادها ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.