داستان_کوتاه
✨ آتش و مستی
? ژانر اجتماعی
✍️ بقلم فرنوش گل محمدی
داستان کوتاه آتش و مستی
میخواستم محال ترینم را ممکن کنم
میخواستم ترسناک ترین اختراع بشر را دچار تغییر و تحول کنم
میخواستم ساعت لعنتی را بگیرم و عقربه های لعنتی ترش را بچرخانم !
آنقدر که "دوسال"به دور ترین سرزمین حاکم در این کره ی جغرافیایی تبعید شوم ...
آنقدر که ۷۳۰ روز قبل تر را تداعی کنم
من آدمِ حرف های ثقیل نبودم !
آدمِ نوشیدن جامِ تلخِ حسرت هم !...
نه یادگاری ای داشتم
نه خاطره ای ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.