رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه قرص هایت دیر نشود

داستان کوتاه قرص هایت دیر نشود داستان کوتاه:قرص هایت دیر نشود نویسنده:هانیه امینیفرهاد کوه کند،مجنون دیوانگی کرد،زلیخا انگشت نما شد. ولی تو...آخ...آخ از تو دلربودنت. نه کوهی کندی،نه دیوانگی کردی و نه انگشتی به سمتت گرفته شد. ولی آنچنان در قلبم جایت را محکم کردی که گاهی فکر میکنم شاید در ابتدای سرشتم تو را در قلب من نهاده اند و مرا محکوم کرده اند به دوست داشتنت..... نمی دانم جرمم چه بود،ولی حکمش را دوست دارم،همانگونه که تو را دوست دارم. نمی دانم دیگران چگونه در ...

  • 188 روز پيش
  • علی غلامی
  • 566 بازدید
  • ۴ نظر
داستان کوتاه کَک ماری جوآنا

داستان کوتاه کَک ماری جوآنا دو سالم بود که پدرم برای اروم کردنم موقع شیطنت هام،هیولای بزرگی توی ذهنم ساخت. وقت هایی که رفتارم همه رو ازار میداد و چشم غره های مادرم تاثیری نداشت پدرم با چندتا کلمه کاری میکرد که اروم کنارش بشینم و از ترس تکون نخورم. اون همیشه هیولایی که توی ذهنم ساخته بود رو برام یاداوری میکرد. (کَک ماری جوآنا). هیولای بزرگِ وحشتناکی که من باور داشتم از دل تاریکی بیرون میاد و منو بابت اذیت کردن دیگران با خودش ...

  • 214 روز پيش
  • علی غلامی
  • 628 بازدید
  • ۶ نظر
داستان کوتاه مترو از هانیه امینی

داستان کوتاه مترو از هانیه امینی بی حوصله و کسل در مترو نشسته بودم و نگاه جستجوگرم در اطرف میچرخید که چشمانم بر روی دختر مرده ای که با قدم های سست به سمتم می آمد ثابت ماند. راه میرفت....نفس میکشید ....میدید و میشنوید....ولی مرده بود... پوستش زیادی سفید بود،چشمانش بیش از اندازه سرخ و بی فروغ ،لب هایش مانند کویری بود که در انتظار قطره ای آب است... زیبا بود .....ولی مرده به گمانم روحش مرده بود... نزدیکم شد و آرام کنارم نشست، مبهوت نگاهش ...

داستان کوتاه در انتطار آغوشت

داستان کوتاه در انتطار آغوشت آنالی:برخوردار از محبت مادر،نور چشم مادراین بار هم مثل همیشه از دست نفرین ها و ناسزا هایش به اتاقش پناه برد و بغضی که گریبان گیر گلویش شده بود را بلعید.به سمت آینه رفت و به خودش نگاهی انداخت به جنگل سبز رنگ چشمانش که برق اشک در آن میدرخشید و ضعیف نشانش میداد،بغضش را دوباره قورت داد و چشمانش را بست از این ضعیف بودن همیشه متنفر بود ، چشمانش را باز کرد و پوزخندی ...

  • 987 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,755 بازدید
  • ۵ نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.