داستان کوتاه چشم انتظار
به نام خدا
چشم انتظار
نویسنده و ویراستار: سبا علی محمد
خانه سالمندان! نمیدانم این کلمه را به خاطر وجود آدمهای بامزه و مهربون داخلش باید دوست داشت یا به خاطر بیمعرفتیهای
بچههای همین آدمهای بانمک و بیکسیشان نباید دوست داشت!
اولین روز کاری، باید جالب باشد! آن هم کنار کلی مادربزرگ و پدربزرگهایی که کلی قصه برای تعریف کردن دارند.
زنگ موسسه را زدم و در جواب شخص پشت آیفون که میپرسید: شما؟ گفتم: پرستار جدید هستم.
این حیاط بزرگ، درختان سر لختی ...
داستان کوتاه گلفروش و چراغ قرمز
سبا علی محمد
کلاس هفتم
مدرسه رحمانی
گلفروش و چراغ قرمز
سلام من یه دختر یازده سالم، اسمم زهراس، بابام وقتی پشت چراغ قرمز داشت شیشه های ماشینا و تمیز می کرد یه ماشین بهش زد، بردیمش بیمارستان، باید عمل می شد، ولی دکترا گفتن: تا هزینه عمل و پرداخت نکنید، عمل نمی کنیم.
بابام همون جا رفت پیش خدا، به زور پول خاک کردنش و جور کردیم، پول بیمارستانم یکی از خیرای اونجا داد، از اون آدمی که زد ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.