رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دکلمه صوتی  راز دوست داشتن

دکلمه صوتی راز دوست داشتن آدم های عجیبی هستیم! و همیشه از گفتن حرف هایی که می تواند حال دلمان را خوب کند، طفره می رویم. اقرار به دوست داشتن؛ از آن جمله حرف هاییست که به سادگی روی لب هایمان نمی شیند. انگار که دیوار غرور، سد بر اقرار آن می شود که مبادا از فاش شدنش احساس کوچک بودن کنیم. و یا مخاطبمان افرادی هستند که نمی توانند این حجم از احساس درونیِ مان را هضم کنند. زود لبریز می شوند و غرور پیشه ...

دکلمه صوتی باران

دکلمه صوتی باران با اجرای سمانه کولابادی و به قلم ندا سلیمی چه بی رحمانه می باری! بغض نشسته برگلویت را این گونه شکاندی تا کدام غبار نشسته بر دل زمین را بشویی؟ از که دلتنگ بودی؟ از کدامین جفا عقده داشتی؟ آرام بگیر، دیگر نبار... نگذار زجه های کودکانه زیر بارش گریه هایت خفه بماند صدایش را نمی شنود مادری که تاچند لحظه ی پیش برایش لالایی می خواند. بی رحم مباش گریه هایت را کم کن لابه لای نوشته هایم غصه هایت را حاشا ...

  • 1790 روز پيش
  • علی غلامی
  • 575 بازدید
  • یک نظر
دکلمه صوتی عاشقانه با اجرای سمانه کولابادی

دکلمه صوتی عاشقانه با اجرای سمانه کولابادی و به قلم ندا سلیمی تکرار ثانیه ها زجر آور نیست؛ چون تویی لابه لای تار وپود خاطراتم؛ نفوذ کرده است. کاش همه چیز به تکرار ثانیه هایی باشدکه دلخوش با تو بودن به فرداسپری شد. در آغوش گرفتن خاطراتم شیرین ترین هم آغوییست که رها کردنش را امکان نیست. سرودن می خواهد؛ سرودنی عاشقانه که باید در آغوش پنجره ها وزیر باران التماس نوازش قلم را روی سینه ی کاغذ کرد. راستی تو چه عاشقانه لابه لای خاطراتم رخنه کردی؟ برای زیر و رو ...

دکلمه صوتی قضاوت

دکلمه صوتی قضاوت با صدای سمانه کولابادی و به قلم ندا سلیمی روزهایی که بامن گریستی و در آغوش غصه ها زجه می زدی را خاطرت هست؟ روزهایی که هوای دلتنگی ات؛طاعون تنهایی به تنم انداخت را خاطرت هست؟ روزهایی که سر در آغوشم هق هق گریه هایت آرام می گرفت راخاطرت هست؟ خاطرت نیست؛ به خدایت خاطرت نیست؛ که اگر بود یاخته یاخته ی احساسم را تَرَک نمی انداختی؛ نیش زبانت را روی قلب نازکم نمی انداختی تاسمی شود برای روزی که شکستنت را انتظار می کشد؛ اگرخاطرت بود ...

دکلمه صوتی مخاطب خاصم

دکلمه صوتی مخاطب خاصم با صدای رقیه رحیمی و به قلم ندا سلیمی تنی را زیر قدم هایش له کرد که برای ترمیم احساسم چنگ برسینه ی زمین ساییدم؛ گرد قدم هایش روی جاده مانده بود... از چنگ زدنم در آغوش مشتم آمد و به هوای دوباره احساسش دست مشت شده را بازنکردم. تا به یادگار بماند؛ هوای سرد قدم هایش. یاخته ی یاخته ی احساسم درد کشید از غم های سردی که هرلحظه تنم را می لرزاند. نه به آن چنگی می شدبزنم ونه درگیر رویاهایم به ...

دکلمه صوتی بگذار برود

دکلمه صوتی بگذار برود با اجرای سمانه کولابادی و به قلم ندا سلیمی بگذار برود نه لایق ماندنم بود ونه لایق دوست داشتنم... بگذار برود به کدامین پنجره التماس آمدنش را می کنی؟ به کدامین تارگیسوانش؟ آرشه می نوازی؟ بگذار برود... با توام غرورترک خورده می دانی که اگرماند ثانیه به ثانیه هایم را زجر آور می کند. نیازی به اقرار نیست! نگاهش آینه ی نفرت انگیز است که همه چیز را می شود خواند. حتی بودنی که به هوای نبودن هایش همه چیز را خراب می کند. نوشته ی n_salimi بانوی....     [caption id="attachment_18621" align="aligncenter" width="300"] دکلمه ...

دکلمه صوتی زمزمه ی شب و مهتاب با صدای سمانه کولابادی

دکلمه صوتی عاشقانه زمزمه ی شب و مهتاب با صدای سمانه کولابادی و به قلم نداسلیمی مهتاب دلش گرفته بود؛ آسمون هم که خیال بیدارشدن نداشت. چادرشو سرکرده بودوغرق در سکوت به خواب رفته بود. مهتاب گفت: -آهای با توام بیدارشو شب گفت: -مهتاب خانوم همه خوابیدند حتی زمین. مهتاب دوباره گفت: -بیدار دل تنگم شب گفت: دلتنگ چی؟ مهتاب آه بلندی کشید وگفت: -دلتنگ ستاره ها شب خندید وگفت: ستاره ها که اطراف تواند مهتاب پشت چادر ابر قایم شدوگفت: -تو که می خوابی اونا هم می خوابند ببین لحاف ابری کشیدن و صدای پلک زدنشون تا ...

  • 1922 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,727 بازدید
  • یک نظر
قصه صوتی گربه ی بازیگوش برای کودکان عزیز

قصه صوتی گربه ی بازیگوش  با اجرای زهراغلامیان و به قلم ندا سلیمی سلام سلام بچه ها امروزهم باقصه ی قشنگ مهمون خونه هاتون شدیم تاواستون داستان بچه گربه ای راتعریف کنم که مامانش راگم کرده بود... این گربه کوچولوی ماکمی سربه هوابودبه حرف مادرش گوش نمی کردومدام بابازیگوشی هاش ازمادرش عقب می موند وگم می شد. اما هربارمادرش برمی گشت وپیداش می کردوگربه کوچولو هم عادت کرده بودکه هروقت مامانش راگم می کنه حتماکسی هست که پیداش کنه. واسه همین دست ازاین سربه هوایی ...

دکلمه صوتی بعد تو با اجرای رقیه رحیمی

دکلمه صوتی بعد تو با اجرای رقیه رحیمی و به قلم نداسلیمی قلم با واژه بشکستم دل از اسم تو برداشتم تب شعرم گرفت اما... به اغمای توبرگشتم. قلم بادرد انداختم که کاغذسینه اش بشکافت تورا صدواژه هم کردم دل ازاشعار برداشتم. قلم با گریه می خواند مراهم درد آشناییست به غیراز اوکسی هم هست؟ که غم ازپرده بردارد. تورا اجبار به خواندن نیست مرااجبار به شعرهم نیست اگردل با توهم باشد مراشعرگفتنت کافیست.... نوشته ی نداسلیمی   دکلمه صوتی دختر قانون مند بی دل با صدای رقیه رحیمی و به قلم مرجان بهمنیار دکلمه صوتی ازعشق مگویید با صدای ...

دکلمه صوتی فصل زرد با صدای سمانه کولابادی

دکلمه صوتی فصل زرد با صدای سمانه کولابادی و به قلم نداسلیمی ☘️قانون پاییز۲☘️ تو آغوش پاییز بودم قلبم از سرماش منجمد شده بود اما محکم بغلم کرده بود می گفت: -تو دختر خزانی می گفتم: -من می لرزم می گفت: لباس نارنجی بپوش می گفتم: -بهارو می خوام می گفت: مگه اختیاریه! می گفتم: یلدارو می خوام می گفت: اصلا اومدنش دست خودش نیست. آه بلندی کشیدم وگفتم: همه با من بیگانه اند. می گفت: فقط من با تو غریبه نیستم گفتم: چرا؟ می گفت: چون تمام وجودت را بوسیدم واین جور شکست خوردی. گفتم: کی بغلم کردی گفت: همون موقع که تنهات گذاشت گفتم : مگه یادته. گفت: قسم خورده بود یه ...

دکلمه صوتی قلم با اجرای ندا سلیمی

دکلمه صوتی دیوانه ی بی خانمان با صدای و قلم ندا سلیمی قلم با واژه بشکستم دل از اسم تو برداشتم تب شعرم گرفت اما... به اغمای توبرگشتم. قلم بادرد انداختم که کاغذسینه اش بشکافت تورا صدواژه هم کردم دل ازاشعار برداشتم. قلم با گریه می خواند مراهم درد آشناییست به غیراز اوکسی هم هست؟ که غم ازپرده بردارد. تورا اجبار به خواندن نیست مرااجبار به شعرهم نیست اگردل با توهم باشد مراشعرگفتنت کافیست.... نوشته ی نداسلیمی   رمان ماه رخ به قلم ندا سلیمی داستان کوتاه راز مترسک به قلم ندا سلیمی    [disk_player id="18037"]

  • 1931 روز پيش
  • علی غلامی
  • 897 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه راز مترسک داستانی بسیار زیبا

داستان کوتاه راز مترسک به قلم ندا سلیمی   انگار از اول خلقتش محکوم به تنها شدن بود! مترسکی با قلب چوبی که دست ساخته ی دخترکی کوچک به نام سی بِل بود. ادم های با احساس قلب چوبی اش را به بازی گرفته بودند. درکش نمی کردندشبیه آدم بود اما قلب چوبی داشت. اما آدمک چوبی برای یک لحظه احساس شد؛ وهمان دخترک کوچک تمام دردهایش را فهمید؛ [caption id="attachment_17050" align="aligncenter" width="300"] داستان کوتاه راز مترسک[/caption] دخترکی تنها که تمام حرف ها ودردهای نگفته اش را با او ...

  • 1951 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,888 بازدید
  • ۴ نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.