داستان کوتاه چشم انتظار
به نام خدا
چشم انتظار
نویسنده و ویراستار: سبا علی محمد
خانه سالمندان! نمیدانم این کلمه را به خاطر وجود آدمهای بامزه و مهربون داخلش باید دوست داشت یا به خاطر بیمعرفتیهای
بچههای همین آدمهای بانمک و بیکسیشان نباید دوست داشت!
اولین روز کاری، باید جالب باشد! آن هم کنار کلی مادربزرگ و پدربزرگهایی که کلی قصه برای تعریف کردن دارند.
زنگ موسسه را زدم و در جواب شخص پشت آیفون که میپرسید: شما؟ گفتم: پرستار جدید هستم.
این حیاط بزرگ، درختان سر لختی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.