دکلمه صوتی عاشق شده ام با اجرا و قلم نفس نیکنام
در نزدیکی های این شهر غریب..!
صدای نفس های یک نفر
من را عجیب دلبسته کرده!
جادوی چشمانش،برق نگاهش، من را آنقدر مسخ خود کرده است
که اختیار را از قلبم گرفته.
نمی دانم، نمیدانم
به گمانم عاشق شده ام
به گمانم آنقدر این قلب را باخته ام که... به گمانم عاشق شده ام#نفس_نیکنام
#عاشق_شده_ام
دکلمه صوتی روح من با صدای نفس نیکنام
"روح من"گاهی دلم می خواهد از میان هیاهوی مردمی که از هیچ راهی مرا نمی فهمند
یک روز، آرام و بی صدا
چمدان کوچکی بردارم
تنهایی ام را بغل کنم
و بروم...
دور شوم از ازدحام پوچ مردم
و رها شوم از خیالات و اذهانی که فرسنگ ها راه از لطافت روح من دور هستند...#ویدا_منصوری
#گوینده_نفس_نیکنام [caption id="attachment_18607" align="aligncenter" width="300"] [/caption]
[disk_player id="18605"]
مطالب پیشنهادی ما به شمادکلمه صوتی نامهربان من کو
دکلمه صوتی زن ها | با صدای اعظم فهیمی
دکلمه صوتی جمعه ها ...
دکلمه صوتی سرنوشت با اجرای نفس نیکنام
"سرنوشت"گاهی که دلم می گیرد
در تنهایی ام غوطه ور میشم
و ساعت ها در کوچه پس کوچه های خیالم پرسه می زنم...
آن گاه طبق معمول خسته از بازی های پی در پی سرنوشت
خسته از پیش رفتن های بی وقفه
خسته از دویدن و نرسیدن
خسته از زندگی که آرزوهایم که پر پر کرد و به تند باد روزگار سپرد
باز ویران می شوم... [caption id="attachment_18602" align="aligncenter" width="300"] دکلمه صوتی سرنوشت[/caption]
[disk_player id="18600"]
مطالب پیشنهادی ما به شمادکلمه صوتی ماه من با ...
دکلمه صوتی آخریمی با اجرای نفس نیکنام
میگفت:
ببین من آدم دروغ و دغل بافتن نیستم...
نمیگم تو اولیمی، بودن!
قبلِ تو خیلیا بودن، همه شونم وقتی اومدن گمون میکردم عشقن، کنارشونم بدک نبود حالم، می گفتم، میشنیدم، روزگار میگذروندم خلاصه...
نبودناشونم یه چند صباحی حالمو بد میکرد اما هرچی بود میگذشت!اما تو نبودنات نمیگذره...
تو نبودنات حالمو بد نمیکنه،
میکُشه فقط!
من با خیلیا خندیدم، اما فقط برا توئه که چشمام تر میشه، فقط رفتن توئه که به گریه م میندازه حتی فکر و خیالش!
ببین من دروغ ...
دکلمه صوتی ماه من با اجرای نفس نیکنام و به نویسندگی مائده شائق
لیوان چاییِ تو دستم رو سمت لبم بردم...
همینطوری خیره بودم به چراغ خونه ها که از دور نمای جالبی تو شب داشتن و تلفیقش با رقص بخار چای بینظیر بود...
دستش رو جلوی چشمهام حرکت داد : حواست کجاست! به چی خیره شدی؟
خودم رو جمع و جور کردم : چی! آهان. هیچی حواسم نبود...
مکث کردم؛
- وا تو چرا زل زدی به من؟!
گفت : تو راه که داشتیم می اومدیم ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.