دکلمه صوتی جسارت
میگفت : سخته بخوای یه چیزی رو پنهون کنی چیزی که میشه از صورتت
از صورتش خوند...پرسیدم منظورت چیه ؟
یعنی چیزی هست که پنهون کردم ازت ؟
گفت:
راستشو بخوای
ما یه آدم هایی رو تجربه کردیم
نمیدونیم اشتباه ما بوده یا اشتباه انتخاب شدیم
آدمهایی که شاید همه چیزمونو گرفتن...علاقه مون
حسّمون
دوست داشتنمون
و بدتر از همه اینه که جسارتمون رو گرفتن....هر چقدر هم بخوایم از دوست داشتن فرار کنیم
نمیشه...
بالاخره یه روزی میرسه
یه آدمی میرسه
که بخوای اون جور که دلت میخواد،
اونجور که منتظرش بودی،
دوستش داشته ...
دکلمه صوتی دوست داشتن
دوست داشتن، چیزی شبیه به گم شدنه، توی یه آدم دیگه. حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیقتر گم میشی. یه جاهایی دیگه نمیدونی برای خودت داری زندگی میکنی یا برای اون. حالا دیگه همون آهنگی رو گوش میدی که اون گوش میده.
همون کاری رو انجام میدی که اون میخواد.
همون حرفی رو میزنی که اون دوست داره.
حالا دیگه حق داری حسادت کنی، حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا میکنه، حالا دیگه دوست داری ...
دکلمه صوتی محال
فرضِ محال
همیشه محال بود...کوچه های بن بست،
به هیچ خیابانی نمیرسیدند...دو در دو
باید چهار میشد...!و نبضِ زندگی
روی نظمی بی امان
کوک و تکراری میزد...حالِ دیوانه ها برایم عجیب بود...ساعتهای جوانی ام،
زیاد میآمدند برای پرسه
در شبانه روزهای بیقید...!تا پیش از آن اتّفاق...درنگی در چشمهایت...
باز شدنِ پای بیخیالیِ عروسکهای دخترانه
به خانۀ کوچکی در رویا...و تعبیرِ خوابِ ناگهانِ آیینه ام
در کیفِ زنانگی زودرس،
که هیچ چیزی،
شبیه به روزهای قبلِ آمدنت نمیشود...!لمسِ ماه و آسمان
دیگر محال نبود
وقتی
با کفشهای کتانی و رنگ پریده
شانه به شانه ام
روی ...
دکلمه صوتی آدمای سنگی
آدم نمى دونه
بعضى وقتها چى درسته چى غلط
اون روزا همه چى یه جور دیگه بود
قربون خدا برم
آدم یه روز به جایى میرسه
که پر میشه از نگفتن ها
نمى دونه دیگه چى بگه
که هر چى بگه نمک رو زخماشه
یه موقع دیگه آروم میشى از گریه هاى زیاد
از درد دلتنگى و اگر و اما و شایدها
در جایى که باید باشند
آنقدر نیستند که
بى نیاز میشىدکلمه صوتی نگاهت کردم
دکلمه صوتی غم مخور
دکلمه صوتی ماهی مرده
دکلمه صوتی چمدان عاشقی
دکلمه صوتی قلم تیز است ...
دکلمه صوتی زمزمه
ذهنم به مانند یک پاییز ، سرد و بی روح به تماشای زمین خوردن برگهای پوسیده خاطراتش نشسته است ... چقدر زرد ، چقدر دردناک ، چقدر سخت است جدا شدن از آنها ، گویی تابوتی را مملو از یادت در شعله میبینم
و چشمانم رنگها و جلوه هایی را معلق در هوای فسرده اطرافم تکرار میکنند انگار روشنایی را از چشمانت و تاریکی را از موهایت غم را از شال مشکیت و شادی را از سفیدیه چشمانت اما ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.