دکلمه صوتی سفره ی خالی
یاد دارم در غروبی سرد سرد،
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است!سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،صورت ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.