دلنوشته عشق شیرین و تلخ من
سخن از عشق که میشد؛
بی پروا ،می خندیدم.
از دوستانم ،شنیده بودم :
(که عشق،بسی شیرین و تلخ است)از عشق فراری بودم،نه اینکه نخواهم ، عاشقی کنم ،نه!ولی از تناقض میان تلخ و شیرینی اش می ترسیدم.شیرینی اش را دوست داشتم ،ولی از تلخی اش هراس داشتم،آخر به چشم می دیدم ؛کسانی را که در آرزوی وصال یارشان،جان می دادند.چند شبی بود ،هنگام خواب
با فکر و خیال تو ،به سر می بردم، تا خواب هایم سراسر غرق ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.