خلاصه کتاب:
مثلا یک دستی باشد، هروقت میان انگشتانت هوا کشید، تند و سریع میانشان را پر کند!
مثلا... یک کت جادویی باشد، هروقت لرز کردی، روی شانه ات بنشیند و عطرش، عطر خاصی باشد... با یک آپشن اضافه که دست های مردانه ایست که دور شانه هایت می پیچد و تو را میان آن کت بزرگ، بغل می گیرد.
مثلا یک صدایی باشد، وقتی اسمت را لب می زند دلت هری پایین بریزد!
یا مثلا یک آدمی، در یک جای این کره ی خاکی باشد که حواسش، فقط سمت و سوی تو بچرخد...
مثلا یکی از آن هایی که روی جدول هم راه رفتی و وسط باران دیوانگی ات گرفت، مسخره ات نکند و دیوانه ی دیوانگی ات شود!
مثلا یکی که قلبت را با خیال راحت به دستش بدهی و بعد، دلت قرص باشد که امانت دار خوبیست!
مثلا یکی که وقتی با موی خیس می چرخی، دلش بریزد برای سرماخوردنت و چپ چپ نگاهت کند.
دلنوشته خاطراتت
[caption id="attachment_10209" align="aligncenter" width="450"] خاطراتت را دست کدام باد سپرده ای که حتی عطرشان هم دارد از لحظه هایم می پرد؟؟#زهراارجمند نیا[/caption]
دانلود رمان بگو سیب
عقب تر بایست...
کمی نگاهم کن ، با همان چشمانی که دنیای کوچک مرا تشکیل میدهند و درون جهان پر رمز و رازش خانه ام را ساخته ام.
نگاهت را مهربان کن.همانند وقت هایی که بی هوا نگاهم میکنی و از مژه هایت هم مهر و عشق تراوش میکند.
لبخند بزن...خفته و ناپیدا ، فقط کمی انحنا به لبهایت بده و بگذار کنار چشمانت از این خنده ی خفته چین بخورد
، همانند وقت هایی که شیطنت هایم تو را به ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.