دانلود رمان روزی که ابرها کنار می روند
آخر وقت بود مطب خلوت و خیابون پشتی شلوغ... روی صندلی نشسته بودم و غرق در افکارم بودم که
صدای بوق ماشین ها رشته ی افکارم رو پاره کرد... یکی ممتد و بلند، یکی کوتاه و یکی...
توی اون شلوغی صدای جیک جیک یه پرنده توجه ام رو به خودش جلب کرد.
پشت پنجره یک درخت چنار بود که اگه خوب دقت می کردی چند تا آشیانه پرنده روش خودنمایی می کرد... انگاری که این پرنده ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.