دانلود رمان رخ مجنون
چشمانم می سوخت...نفس هایم کش دار و پر صدا از سینهام خارج میشد.
تمام بدنم سرد شده بود. قدم هایم سست و ناتوان بود. قلبم بی نظم و بی قاعده در سینهام می کوبید. لب هایم زود تر از تمام ارگان های بدنم شروع به لرزش کرد. اشک پشت هم روی گونههایم نشست، باورم نمیشد، هنوز همباورم نمیشد.باران بی رحمانه بر صورتم تازیانه میزد...با تمامِ جانم دویدم.دویدم تا از خانه و از آن مردِ بی غیرت دور شوم. ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.