داستان کوتاه روز تلخی که شیرین شد
حوصله ام عجیب سر رفته بود. در خانه تنها بودم و هیچ کاری برای انجام دادن نداشتم.
به فکرم رسید عکس و فیلم های گذشته را که در یک فلش بودند را تماشا کنم تا دلتنگی گذشته ها برطرف شود.
با خوشحالی از روی مبل سلطنتی یک نفره که به رنگ خاکستری بود برخواستم و به سمت اتاق ته راهرو قدم برداشتم.
خانه غرق سکوت بود به ذهنم رسید با در کنار تماشای فلش آهنگی زیبا را ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.