داستان کوتاه دقایق آخر به قلم ناهید هاشمی
دقـــــــــایـــــق آخـــــر"
نویسنده : ناهید هاشمی
نگاهم را به اطراف داده بودم تا متوجه بی قراری ام نشود شاید هم فهمیده بود که نگاه می دزدید.
در انتظار کلامی بودم که از دهانش خارج شود و از این سردرگمی نجاتم دهد اما نه... سکوت پیشه کرده بود ومن داشتم خفه می شدم
تاریکی شب بود ما هر دو در مقابل هم نشسته بودیم .
اشک از گوشه چشمم چکید و او هم چنان ساکت بود.
گویی با نگاهش حرف ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.